معنی فارسی observator

B1

ناظر، کسی که به دقت وقایع را مشاهده و ثبت می‌کند.

A person who observes, especially in a formal or academic context.

example
معنی(example):

ناظر تغییرات رفتار را در طول مطالعه ثبت کرد.

مثال:

The observator noted the changes in behavior during the study.

معنی(example):

به عنوان یک ناظر، او نقش مهمی در تحقیق داشت.

مثال:

As an observator, she played an important role in the research.

معنی فارسی کلمه observator

: معنی observator به فارسی

ناظر، کسی که به دقت وقایع را مشاهده و ثبت می‌کند.