معنی فارسی obsessingly

B1

به صورت وسواسی، به طرز مفرط و شدید، نشاندهنده افراط در توجه.

In an excessively preoccupied manner.

example
معنی(example):

او اتاقش را به طرز وسواس‌گونه‌ای تمیز کرد.

مثال:

He cleaned his room obsessingly.

معنی(example):

او به‌طرز وسواس‌گونه‌ای بر روی پروژه‌اش کار کرد و فراموش کرد غذا بخورد.

مثال:

She worked on her project obsessingly, forgetting to eat.

معنی فارسی کلمه obsessingly

: معنی obsessingly به فارسی

به صورت وسواسی، به طرز مفرط و شدید، نشاندهنده افراط در توجه.