معنی فارسی obstriction
B2عمل یا حالت مسدود کردن یا محدود کردن.
The act of obstructing or the condition of being obstructed.
- NOUN
example
معنی(example):
مسدود شدن در لولهکشی باعث تأخیر قابل توجهی در تعمیرات شد.
مثال:
The obstriction in the plumbing caused a significant delay in repairs.
معنی(example):
مسدود شدن تنفس میتواند نشانهای از آلرژی یا آسم باشد.
مثال:
Breathing obstriction can be a sign of allergies or asthma.
معنی فارسی کلمه obstriction
:
عمل یا حالت مسدود کردن یا محدود کردن.