معنی فارسی obstringe

B1

مسدود کردن یا ممانعت از حرکت آزادانه، به‌ویژه در بدنه یا مسیرها.

To obstruct or block passage.

example
معنی(example):

ما باید مسیر را مسدود کنیم تا از دسترسی غیرمجاز جلوگیری شود.

مثال:

We must obstringe the path to prevent unauthorized access.

معنی(example):

مسدود کردن گلو ممکن است نشان‌دهنده وضعیت اضطراری پزشکی باشد.

مثال:

To obstringe the throat might indicate a medical emergency.

معنی فارسی کلمه obstringe

: معنی obstringe به فارسی

مسدود کردن یا ممانعت از حرکت آزادانه، به‌ویژه در بدنه یا مسیرها.