معنی فارسی obtemperate
B1دارای طبیعت اطاعتپذیر و یا به موقعیتها واکنش مناسب نشان دادن.
Demonstrating compliance or obedience.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او در طول جلسه رفتاری اطاعتپذیر نشان داد.
مثال:
He showed an obtemperate demeanor during the meeting.
معنی(example):
ذات اطاعتپذیر او را به یک بازیکن خوب در تیم تبدیل کرد.
مثال:
Her obtemperate nature made her a good team player.
معنی فارسی کلمه obtemperate
:
دارای طبیعت اطاعتپذیر و یا به موقعیتها واکنش مناسب نشان دادن.