معنی فارسی orbation
B1عمل چرخش به دور یک جسم، معمولاً در مورد سیارات و ماهوارهها.
The action of orbiting, typically concerning planets and satellites.
- OTHER
example
معنی(example):
اوربیشن به عمل چرخش به دور یک جسم اشاره دارد.
مثال:
Orbation refers to the action of orbiting.
معنی(example):
چرخش ماهواره به دور سیاره برای عملکرد آن ضروری است.
مثال:
The satellite's orbation around the planet is crucial for its operation.
معنی فارسی کلمه orbation
:
عمل چرخش به دور یک جسم، معمولاً در مورد سیارات و ماهوارهها.