معنی فارسی overdared

B1

تجربه کردن فعالیت‌هایی که به جرات بیش از حد نیاز دارند.

To have dared excessively in actions or challenges.

example
معنی(example):

او احساس کرد که در طول مسابقه بیش از حد به خود جرات داده است.

مثال:

He felt that he had overdared himself during the competition.

معنی(example):

پس از تلاش‌های بیش از حد برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران، او به محدودیت‌های خود پی برد.

مثال:

After overdared attempts to impress others, she realized her limits.

معنی فارسی کلمه overdared

:

تجربه کردن فعالیت‌هایی که به جرات بیش از حد نیاز دارند.