معنی فارسی overtortured
B1به شدت مورد شکنجه قرار گرفته، احساسات یا بدن آسیب دیده.
Having undergone extreme torture or suffering.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او بعد از بازجویی طولانی به شدت شکنجه شده به نظر میرسید.
مثال:
He looked overtortured after the long interrogation.
معنی(example):
قربانیان به شدت شکنجه شده داستانهای خود را با جهان در میان گذاشتند.
مثال:
The overtortured victims shared their stories with the world.
معنی فارسی کلمه overtortured
:
به شدت مورد شکنجه قرار گرفته، احساسات یا بدن آسیب دیده.