palatoglossal
پالتوگلاسل، قوس یا ساختار در دهان که زبان و کام را به هم متصل میکند.
palatoglossus
پالتوگلاسل، عضلهای در دهان که به حرکت و کنترل زبان کمک میکند.
palatognathous
پالتوگناتوس، به مشخصات مربوط به کاسه سر و کام در موجودات زنده اشاره دارد.
palatogram
پالاتوگرام، نوعی تصویر است که نحوه تماس زبان با سقف دهان را نشان میدهد و در تحقیقات گفتار شناسی به کار میرود.
palatograph
پالاتوگراف، ابزاری است که برای مشاهده و تحلیل صداهای گفتاری و نحوه تولید آنها استفاده میشود.
palatography
پالاتوگرافی، علم مطالعه نحوه تولید صداهای گفتاری با استفاده از ثبت دقیق فعالیت زبان و سقف دهان است.
palatomaxillary
پالاتومکسیلاری به ناحیهای اشاره دارد که شامل سقف دهان و فک بالا است و بر سلامت دهان و گفتار تأثیر میگذارد.
palatometer
پالاتومتر، ابزاری است که برای اندازهگیری فشار و تماس زبان با سقف دهان طراحی شده است.
palatonasal
پالاتونازال به منطقهای اطلاق میشود که شامل ناحیه سقف دهان و ارتباط آن با بینی است و در تولید صداهای بینی نقش دارد.
palatopharyngeal
پالاتوفارنژیال، مربوط به ناحیهای از فک و گلو است که در فرایند بلع و گفتار نقش دارد.
palatopharyngeus
پالاتوفارنژئوس، عضلهای است که در بلع و کنترل حرکت غذا در گلو نقش دارد.
palatoplasty
پالاتوپلاستی، عمل جراحی است که برای اصلاح ناهنجاریهای مادرزادی در کام انجام میشود.
palatoplegia
پالاتوپلژی، حالتی است که در آن کام توانایی حرکت خود را از دست میدهد.
palatopterygoid
پالاتوپتریگوئید، مربوط به ناحیهای است که در حرکت فک و دندانها تأثیر دارد.
palatoquadrate
پالاتوقادرات، غضروفی است که در ساختار فک و صورت بعضی از موجودات نقش دارد.
palatorrhaphy
پالارتو راهفی، عمل جراحی برای ترمیم شکاف در کام یا لب است.
palatoschisis
پالاتوکیشیس، ناهنجاری مادرزادی است که در آن کام به طور کامل شکل نمیگیرد.
palatua
پالاتوا، سقف دهان که شامل بافتهای نرم و سخت است.
palau
پالائو، یک کشور جزیرهای با طبیعت زیبا و فرهنگ غنی.
palaverer
گوینده، فردی که در صحبت کردن مهارت دارد.
palaverist
گوینده، فردی که داستانها و گفتوشنید طولانیتری دارد.
palaverment
گفتار یا نوشتاری که طولانی و بیش از حد است و معمولاً بیفایده به نظر میرسد.
palaverous
انتخاب کلمات و بیان مطالب به شیوهای طولانی و خستهکننده.
palberry
میوهای شیرین که به صورت خوشهای روی بوتهها رشد میکند.
palch
ابزاری برای جمعآوری زبالهها و تنظیف محیط.
paleaceous
به برگها یا ساختارهای شبیه به آنها اشاره دارد که ظاهری نازک و خاکستری دارند.
paleal
به ویژگیها یا ساختارهای مرتبط با گیاهان یا حیوانات اشاره دارد.
paleanthropic
پالئانتروپیک به قدیمیترین گونههای انسانی اشاره دارد که در دورههای باستانی وجود داشتهاند.
paleate
پایلاتی به ویژگی یا ساختار گیاهی اشاره دارد که شبیه به بال یا پروانه است.
palebelly
پالبیلی به نوعی از ماهیها اشاره دارد که شکم رنگ پریده و مشخصی دارد.
palebreast
پالبرست به نوعی از پرندگان با سینهای رنگ پریده اشاره دارد.
palebuck
پالباك به یک نوع گوزن با رنگ پریده اشاره دارد.
palechinoid
پالچینوئید به اشیاء یا آثار باستانی با شکل خاص اشاره دارد.
paledness
رنگ پریدگی به حالتی از رنگ گفت میشود که فرد یا چیز رنگ خود را از دست داده و معمولاً نشاندهنده بیماری یا ضعف است.
paleencephala
پالینسفال به ساختارهای مغزی باستانی اشاره دارد که در موجودات فسیل شده پیدا شدهاند.
paleencephalon
پالینسفال به ناحیهای از مغز گفته میشود که اطلاعاتی درباره موجودات باستانی و روند تکامل ارائه میدهد.
paleencephalons
پالینسفالها به نواحی مغزی باستانی اشاره دارد که در موجودات مختلف یافت شدهاند.
paleentomology
پالینتومولوژی به مطالعه حشرات فسیل شده و تاریخچه آنها در زمانهای دور اشاره دارد.
paleethnographer
پالینتنوگراف به شخصی اطلاق میشود که به مطالعه فرهنگی انسانها در گذشته میپردازد.
paleethnology
پالیثنولوژی، علم مطالعه فرهنگهای انسانی باستانی و نحوه زندگی آنها.