paragerontic
پاراژرنتیک، به شرایط و عواملی اشاره دارد که بر پیری تأثیرگذار هستند.
parageusia
پاراجوسیا، به تغییرات در حس چشایی و ادراک طعم‌ها اشاره دارد.
parageusic
حساسیت به طعم غیرواقعی که معمولاً به دلیل شرایط پزشکی یا تأثیرات دارویی ایجاد می‌شود.
parageusis
بیماری که شامل درک نادرست طعم‌ها می‌شود.
paragglutination
پدیده‌ای در زبان‌شناسی که در آن رشته‌های کلماتی به‌هم چسبیده و غیرقابل تفکیک می‌شوند.
paraglenal
نسبت یا ارتباطی که در زمینه آناتومی وجود دارد.
paraglycogen
نوع خاصی از گلیکوژن که در بدن وجود دارد و به عنوان منبع انرژی عمل می‌کند.
paraglobin
پروتئینی در خون که ممکن است به عملکرد سیستم ایمنی مرتبط باشد.
paraglobulin
پارابلاگولین، نوعی پروتیین در خون که به سیستم ایمنی و فرایندهای متابولیک مرتبط است.
paraglossa
پاراگرلوسا، ساختار حسی در حشرات که به تشخیص طعم و بوی مواد کمک می‌کند.
paraglossae
پاراگرلوساها، ساختارهای حسی در دهان بندپایان که در تغذیه کمک می‌کنند.
paraglossal
پاراگرلوسال، مرتبط با عضلات و ساختارهایی که حرکات زبان را کنترل می‌کنند.
paraglossate
پاراگرلوسه، ساختاری که برای تغذیه و دستکاری مواد غذایی طراحی شده است.
paraglossia
پاراگرلوزیا، اشاره به اختلالاتی در نحوه بیان لغات و بهم ریختگی در گفتار.
paragnath
پاراگرنات، نوعی از اجزای دهان حشرات که برای تغذیه استفاده می‌شود و در شناسایی گونه‌های مختلف حشرات نقش دارد.
paragnathism
پاراگرناتیسم، اشاره به وجود و ویژگی‌های پاراگرنات‌ها در آناتومی حشرات دارد.
paragnathous
پاراگرناتوس، اصطلاحی که به حشراتی که دارای پاراگرنات‌های توسعه یافته‌اند، اطلاق می‌شود.
paragnaths
پاراگرنات‌ها، اجزای دهان حشرات که به‌طور خاص برای تغذیه طراحی شده‌اند و دارای ویژگی‌های انطباقی هستند.
paragnathus
پاراگرناتوس، جزئی که برای شناسایی و دسته‌بندی حشرات اهمیت حیاتی دارد.
paragneiss
پاراجنایس، سنگ دگرگونی که معمولاً از سنگ‌های رسوبی تشکیل می‌شود و دارای الگوهای خاصی در ساختار خود است.
paragnosia
پاراگنوزیا، اختلالی است که در آن فرد نمی‌تواند اطلاعات حسی را به درستی تفسیر کند.
paragogic
پاراگوژیک به شیوه‌ای اشاره دارد که در آن یک واژه یا ساختار به صورت اضافه بر روی خود تأکید می‌کند.
paragogical
پاراگوژیک به شیوه‌های آموزشی یا تکنیک‌های تدریسی اشاره دارد که بر روی تقویت یادگیری تمرکز دارد.
paragogically
به شیوه‌ای اشاره دارد که در آن یک کلمه یا ساختار افزودنی به کار می‌رود تا تأکید بیشتری به آن داده شود.
paragogize
عمل افزودن هجا یا صوت اضافی به کلمات برای تأکید.
paragoned
عمل تبدیل کردن یا نشان دادن به عنوان نمونه‌ای از کمال یا فضیلت.
paragonimiasis
پاراگونیمیاز، یک بیماری عفونی ناشی از یک انگل است که معمولاً بر ریه‌ها تأثیر می‌گذارد.
paragonimus
پاراگونیموس، یک جنس از کرم‌های انگلی است که باعث عفونت‌های تنفسی می‌شود.
paragoning
به معنای تجلیل یا به نمایش گذاشتن ویژگی‌ها یا فضیلت‌های مثبت است.
paragonite
پارگونیت، یک نوع مواد معدنی است که به میکای نقره‌ای شباهت دارد.
paragonitic
پاراگونیتیک، اشاره به ویژگی‌های شیمیایی خاص کانی پارگونیت دارد.
paragonless
بدون وجود نمونه و الگوی اصلی، برای نشان دادن یا مقایسه، اشاره دارد.
paragram
پاراگرام، نوعی بازی کلامی است که در آن از کلمات با صداهای مشابه استفاده می‌شود.
paragrammatist
پاراگراماتیست به کسی اطلاق می‌شود که در استفاده از پاراگرام‌ها تبحر دارد و از بازی‌های زبانی لذت می‌برد.
paragrapher
پارگرافر به نویسنده‌ای گفته می‌شود که متن را به پاراگراف‌ها و بخش‌های منظم تقسیم می‌کند.
paragraphia
پاراگرافیا وضعیت ناتوانی در نوشتن درست و منسجم است.
paragraphic
پاراگرابی به ویژگی‌ها یا تکنیک‌های مربوط به پاراگراف اشاره دارد.
paragraphical
ناحیه پاراگرافیک به روش‌ها و ساختارهای نوشتاری مربوط به پاراگراف‌ها اشاره دارد.
paragraphically
به گونه‌ای که به پاراگراف تقسیم شده باشد، در نوشتار به معنی بیان ایده‌ها در قالب پاراگراف‌ها است.
paragraphism
نقصی در نوشتار مربوط به بیش از حد استفاده کردن از پاراگراف‌ها یا ساختار پاراگرافی.