parasyntheton
پاراسنتتون، شکلی زبانی که از ترکیب دو ریشه یا عنصر به دست می‌آید.
parasyphilis
پاراسفیلیس، وضعیتی پزشکی که با عفونت سیفیلیس در ارتباط است.
parasyphilitic
وضعیت یا بیماری خاصی که مرتبط با سیفیلیس است و می‌تواند خطراتی برای سیستم عصبی داشته باشد.
parasyphilosis
نوعی عارضه نادر ناشی از ابتلا به سیفیلیس که دارای ویژگی‌های خاصی است.
parasystole
نوعی اختلال در ضربان قلب که در آن هجوم‌های قلبی غیرطبیعی اتفاق می‌افتد.
parasita
موجوداتی که برای زنده ماندن به یک میزبان نیاز دارند و ممکن است به آن آسیب برسانند.
parasital
مربوط به پارازیت‌ها و نحوه ارتباط آن‌ها با میزبان.
parasitary
مربوط به تأثیرات و عملکرد پارازیت‌ها در محیط‌های مختلف.
parasitelike
شبیه پارازیت، به معنای وابسته به موجود دیگری در زمینه تأمین منابع یا نیازهای زندگی.
parasithol
پارازیتول، اصطلاحی در زیست‌شناسی برای توصیف موجوداتی که از یک میزبان دیگر تغذیه می‌کنند.
parasitica
پارازیتیکا، به گونه‌هایی اطلاق می‌شود که به زندگی روی یا داخل موجودات دیگر وابسته هستند.
parasitical
پارازیتیک، به ویژگی‌هایی اشاره دارد که به وابستگی و تغذیه از موجودات دیگر اشاره می‌کند.
parasitically
به‌طور پارازیتی، به شیوه‌ای که موجودی از موجود دیگر تغذیه می‌کند.
parasiticalness
پارازیتیک بودن، خاصیتی که به میزان وابستگی و تغذیه از موجودات دیگر اشاره دارد.
parasiticidal
کشنده انگل، صفتی برای موادی که می‌توانند انگل‌ها را از بین ببرند.
parasiticidic
دارای خاصیت کشندگی انگل، گویای توانایی از بین بردن انگل‌ها.
parasitics
انگل‌ها، موجودات زنده‌ای که برای زنده ماندن نیاز به میزبان دارند و از آن‌ها تغذیه می‌کنند.
parasiticus
پارازیتیوس، به نوعی از موجودات که به صورت انگل زندگی می‌کنند، اطلاق می‌شود.
parasitidae
خانواده‌ای از جانوران که در آن موجودات انگل یافت می‌شوند.
parasitization
فرایند مبدل شدن یک موجود به انگل و بهره‌برداری از میزبان.
parasitogenic
پارازیتوژنیک به ویژگی یا توانایی یک موجود اشاره دارد که می‌تواند باعث ایجاد عفونت‌های ناشی از پارازیت‌ها شود.
parasitoidism
پارازیتوئیدیسم به نوعی از رابطه زیستی اشاره دارد که در آن یک موجود به عنوان پارازیتوئید درون دیگری زندگی می‌کند و معمولا آن را می‌کشد.
parasitologic
پارازیتولوژیک به مطالعات و تحلیل‌هایی اشاره دارد که به بررسی روابط پارازیت‌ها و میزبان‌های آنها می‌پردازد.
parasitological
پارازیتولوژیک به ویژگی یا موضوعات مرتبط با مطالعه پارازیت‌ها و اثرات آنها بر میزبان‌ها اشاره دارد.
parasitologies
پارازیتولوژی‌ها به مجموعه‌های مختلف اطلاعات و مطالعات در زمینه پارازیت‌ها و روابط آنها با میزبان‌ها اشاره دارد.
parasitologist
پارازیتولوژیست به فردی اطلاق می‌شود که به مطالعه و تحقیق در زمینه پارازیت‌ها و اثرات آنها بر روی میزبان‌ها می‌پردازد.
parasitophobia
پارازیتوفوبیا، ترس شدید و غیرمنطقی از انگل‌ها و موجودات وابسته به آن‌ها است که می‌تواند به اضطراب و نگرانی شدید منجر شود.
parasitosis
پارازیتوزیس به شرایطی اطلاق می‌شود که در آن یک فرد تحت تأثیر انگل‌ها قرار دارد و این می‌تواند باعث بروز علائم و بیماری‌های مختلف شود.
parasitotrope
پارازیتوتروپ به موجوداتی اطلاق می‌شود که به طور طبیعی به انگل‌ها یا موجودات زنده وابسته به آن‌ها جذب می‌شوند.
parasitotropy
پارازیتوتروپی به شکستگی و وابستگی شدید موجودات نسبت به انگل‌ها اشاره دارد که در آن، یک گونه به گونه دیگر آسیب می‌زند.
parasitotropic
پارازیتوتروپیک به ویژگی‌هایی اشاره دارد که موجودات برای تأثیرگذاری بر میزبانان خود به کار می‌برند.
parasitotropism
پارازیتوتروپیسم وصفی از رفتار جذب موجودات به سمت انگل‌ها است.
paraskenion
پاراسکنیون بخشی از صحنه تئاتر است که معمولاً در کنار صحنه اصلی قرار دارد و به منظور تزئین و بهبود تجربه تماشاگران طراحی شده است.
parasnia
پاراسنیا به مفهوم یا منطقه‌ای اشاره دارد که در آن مفاهیم متافیزیکی و فلسفی بررسی می‌شوند.
parasoled
پاراسول کردن به عمل استفاده از چتر یا وسیله‌ای برای کاهش سرعت سقوط از ارتفاع اطلاق می‌شود.
parasolette
پاراسولت نوعی سایه‌بان کوچک است که به منظور محافظت از آفتاب و همچنین زیبایی ظاهری استفاده می‌شود.
paraspecific
پاراسپسیفیک به روابطی بین گونه‌ها اشاره دارد که در آن‌ها یکی از گونه‌ها به نحوی به دیگری وابسته است.
parasphenoid
پاراسفنوئید استخوانی در جمجمه است که در زیر جمجمه قرار دارد و جزئی از ساختار آن محسوب می‌شود.
parasphenoidal
ناحیه‌ای در جمجمه که نزدیک به استخوان سپنوئید قرار دارد و در جراحی‌های مغز و اعصاب اهمیت دارد.
paraspy
یک نوع ابزار یا تکنیک که برای تجزیه و تحلیل داده‌ها و مشاهدات استفاده می‌شود.