mesela
عبارت 'به عنوان مثال' که برای ارائه نمونهها و توضیحات بیشتر بکار میرود.
meseled
مورد تحسین قرار گرفتن، به دلیل موفقیتها یا کارهای برجسته.
meseledness
ویژگی یا حالت تمایز و برجستگی، به ویژه در کار یا تلاش.
mesely
بخلسازی و گشادهدستی نداشتن، به ویژه در روابط اجتماعی.
meselry
مزلیری، نوعی گیاه کوچک که در مناطق خشک و بیابانی رشد میکند و توانایی تحمل شرایط دشوار را دارد.
mesem
مزِم، بخشی مشخص از گیاه که ممکن است کاربردهای مختلفی در پزشکی یا کشاورزی داشته باشد.
mesembryanthemaceae
مِزِمبریانتِمِتاسِی، خانوادهای از گیاهان گلدار که به دلیل ویژگیهای خاص خود، از جمله آبداری، مشهورند.
mesembryo
مِزِمبریو، بخشی از گیاه که در مراحل ابتدایی رشد و توسعه نقش اساسی دارد.
mesembryonic
مزِمبریونیک، به بافتها و فرآیندهایی اشاره دارد که در مراحل اولیه رشد گیاه وجود دارند.
mesencephala
مزَنفسالا، بخشی از مغز که در کنترل حرکات و پردازش اطلاعات حسی نقش دارد.
mesencephalic
مزنسفالیک، مربوط به بخشی از مغز که شامل ساقه مغز و نواحی قشری فوقانی میشود.
mesenchyma
مزانشیم، بافت همبند اولیه که در جنین وجود دارد و میتواند به بافتهای مختلف تبدیل شود.
mesenchymal
مزانشیمی، مربوط به تودههای بافتی که میتوانند به سلولهای بافتی خاص تبدیل شوند.
mesenchymatal
مزانسیماتال، مرتبط با ویژگیهای خاص مزانشیم در فرآیندهای توسعه بافت.
mesenchymatic
مزانسیماتیک، مربوط به الگوها و رفتارهای سلولهای مزانشیمی.
mesenchymatous
مزانسیماتوس، اشاره به بافتهای مزانشیمی که در عملکردهای بیولوژیکی خاص دخالت دارند.
mesendoderm
مزندروم، لایهای در جنین است که از ترکیب مزودرم و اندودرم شکل میگیرد و نقش مهمی در توسعه ساختارهای داخلی بدن دارد.
mesenna
مزنا به ساختاری در آناتومی بدن انسان اطلاق میشود که به قرارگیری و حمایت از اندامها مرتبط است.
mesentera
مزنترا، بافتی است که رودهها را به دیواره شکم متصل کرده و در حرکت و پشتیبانی رودهها نقش دارد.
mesenterial
مزنتریال به عروق و بافتهایی اطلاق میشود که به رودهها مرتبط هستند و وظیفه تامین خون و مواد مغذی را بر عهده دارند.
mesenteric
مزنتریک به ناحیه، عروق و ساختارهای مرتبط با رودهها اطلاق میشود که نقش مهمی در تغذیه و سلامت رودهها دارد.
mesenterical
مزنتریکال به ناحیههای مربوط به مزنتریک و بافتهای موجود در اطراف رودهها اطلاق میشود که در معاینات پزشکی مد نظر قرار میگیرد.
mesenterically
به صورت مزانتری، به نوعی که در آن ساختارها یا اندامها از طریق مزانتری به یکدیگر متصل میشوند.
mesenteriform
به شکل مزانتر، در اشاره به ساختارهایی که شبیه به مزانتر هستند.
mesenteriolum
مزانترولیوم، بخشی از مزانتری که لایههای نازکتری را تشکیل میدهد.
mesenteritis
التهاب مزانتر، که ممکن است به دلیل عفونت یا مشکلات دیگر ایجاد شود.
mesenterium
مزانتروم، بافتی که رودهها را در شکم نگه میدارد.
mesenteronic
مزنتریک، مربوط به مزانتر، نواحی یا عروق مرتبط با آن.
mesentoderm
مزنتودرم، لایهای از بافت در جنین که به تشکیل مزانتر کمک میکند.
mesepimeral
مزاپیمرال، مربوط به ناحیهای در بدن حشرات که به حرکت کمک میکند.
mesepimeron
مزاپیمرون، ناحیهای در بدن حشرات که در سینه واقع شده است.
mesepisternal
مزاپیسترنال، مربوط به ناحیهای در سینه حشره که در آن صفحات سختی وجود دارد.
mesepisternum
مزاپیسترنوم، استخوانی در سینه حشره که به عضلات مرتبط میشود.
mesepithelial
بافت مزاپیتلی، نوعی بافت اپیتلیال است که در ساختار و عملکرد اندامها نقش دارد.
mesepithelium
مزاپیتلیوم، لایهای از سلولها است که به تشکیل بافتها و اندامها کمک میکند.
meseraic
مزراعی به عروق و شبکههای خونی مرتبط با سیستم گوارش اشاره دارد.
mesethmoid
مز اثموئید به استخوانی در جمجمه اشاره دارد که در آناتومی بعضی از گونهها وجود دارد.
mesethmoidal
منطقه مز اثموئید به ناحیهای اطلاق میشود که به استخوان مز اثموئید مربوط میشود.
meshech
مزخچ اصطلاحی فنی است که ممکن است در زمینههای مختلف علمی به کار برده شود.