معنی فارسی pointment
B1قرار ملاقات، زمانی که با شخصی توافق میشود تا در یک مکان مشخص به ملاقات هم بروند.
A fixed mutual agreement to meet at a certain time and place.
- NOUN
example
معنی(example):
من فردا قرار ملاقات با دکتر دارم.
مثال:
I have an appointment with the doctor tomorrow.
معنی(example):
او یک قرار ملاقات ناهار با همکارش تنظیم کرد.
مثال:
She scheduled a lunch appointment with her colleague.
معنی فارسی کلمه pointment
:
قرار ملاقات، زمانی که با شخصی توافق میشود تا در یک مکان مشخص به ملاقات هم بروند.