معنی فارسی prevalency
B1فراوانی، میزان شیوع یا گسترش یک وضعیت یا ویژگی.
The state of being prevalent or widespread.
- NOUN
example
معنی(example):
فراوانی این بیماری در سالهای اخیر افزایش یافته است.
مثال:
The prevalency of this disease has increased over the years.
معنی(example):
ما باید به بررسی فراوانی عادات خاص در بین نوجوانان بپردازیم.
مثال:
We need to examine the prevalency of certain habits among teenagers.
معنی فارسی کلمه prevalency
:
فراوانی، میزان شیوع یا گسترش یک وضعیت یا ویژگی.