معنی فارسی prighood

B2

وضعیت یا ویژگی مربوط به دمدمی مزاجی، به معنای طرز تلقی برتری نسبت به دیگران.

The state or condition of being a prig; a mindset of superiority.

example
معنی(example):

او به دمدمی مزاجی خود افتخار می‌کرد و احساس برتری می‌نمود.

مثال:

He was proud of his prighood and felt superior.

معنی(example):

دمدمی مزاجی او بسیاری از افراد اطرافش را دلزده کرده بود.

مثال:

Her prighood turned off many people around her.

معنی فارسی کلمه prighood

: معنی prighood به فارسی

وضعیت یا ویژگی مربوط به دمدمی مزاجی، به معنای طرز تلقی برتری نسبت به دیگران.