معنی فارسی prigster
B2فردی که به گونهای رفتار میکند که دیگران او را درک نمیکنند و به او حس طرد کردن پیدا میکنند.
A person who exhibits the traits of a prig, often seen as difficult or rigid.
- NOUN
example
معنی(example):
طرز برخورد آن دمدمی مزاج همکارانش را بیگانه کرد.
مثال:
The prigster's attitude alienated his colleagues.
معنی(example):
مردم به دلیل قوانین سختگیرانهاش، کار کردن با دمدمی مزاج را دشوار میدانند.
مثال:
People find the prigster hard to work with due to his strict rules.
معنی فارسی کلمه prigster
:
فردی که به گونهای رفتار میکند که دیگران او را درک نمیکنند و به او حس طرد کردن پیدا میکنند.