معنی فارسی prigman

B2

فردی که به شدت میل به نظم و آداب دارد و ممکن است دیگران را به خاطر اشتباهات جزئی سرزنش کند.

A person who is overly concerned with details or correctness, often to an annoying degree.

example
معنی(example):

آن دمدمی مزاج به خاطر رفتار تنگ‌نظرش شناخته شده بود.

مثال:

The prigman was known for his uptight demeanor.

معنی(example):

در پروژه‌های گروهی، یک دمدمی مزاج می‌تواند معمولاً تنش ایجاد کند.

مثال:

In group projects, a prigman can often cause tension.

معنی فارسی کلمه prigman

: معنی prigman به فارسی

فردی که به شدت میل به نظم و آداب دارد و ممکن است دیگران را به خاطر اشتباهات جزئی سرزنش کند.