معنی فارسی residually
B1به صورت باقیمانده، حاکی از تأثیر یا اثر که پس از تغییرات باقی میماند.
In a manner that indicates a residual effect or influence.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به صورت باقیمانده تحت تأثیر تصمیم قرار گرفت.
مثال:
She was residually affected by the decision.
معنی(example):
الگو به صورت باقیمانده در حافظه او باقی ماند.
مثال:
The pattern residually remained in his memory.
معنی فارسی کلمه residually
:
به صورت باقیمانده، حاکی از تأثیر یا اثر که پس از تغییرات باقی میماند.