معنی فارسی rightship
B1به ارتباط یا پیوندی اشاره دارد که حول ایدههای راستگرا شکل میگیرد.
A fellowship or association based on shared right-wing beliefs.
- NOUN
example
معنی(example):
آنها یک حقگرایی تشکیل دادند تا دستور کار سیاسی خود را ترویج دهند.
مثال:
They formed a rightship to promote their political agenda.
معنی(example):
حقگرایی بین اعضا در بحثهایشان واضح بود.
مثال:
The rightship among the members was evident in their discussions.
معنی فارسی کلمه rightship
:
به ارتباط یا پیوندی اشاره دارد که حول ایدههای راستگرا شکل میگیرد.