معنی فارسی scooched

A2

جا به جا شدن به آرامی یا به صورت مختصر در مکانی به منظور ایجاد فضا یا تغییر موقعیت.

To move or shift oneself or something slightly to make space.

verb
معنی(verb):

To shift, move aside, or scoot over.

معنی(verb):

To crouch.

example
معنی(example):

او برای اینکه برای دوستش جا باز کند، جا به جا شد.

مثال:

She scooched over to make room for her friend.

معنی(example):

او به لبه صندلی جا به جا شد تا نمای بهتری ببیند.

مثال:

He scooched to the edge of the seat to get a better view.

معنی فارسی کلمه scooched

: معنی scooched به فارسی

جا به جا شدن به آرامی یا به صورت مختصر در مکانی به منظور ایجاد فضا یا تغییر موقعیت.