معنی فارسی semiconventionally
B1به طور جزئی به صورت متعارف، با ترکیب سبکهای مختلف.
In a partially conventional manner, blending different styles or approaches.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور نیمه متعارف برای رویداد لباس پوشید و بین غیررسمی و رسمیش توازن ایجاد کرد.
مثال:
She dressed semiconventionally for the event, balancing between casual and formal.
معنی(example):
او به مسئله بهطور نیمه متعارف نزدیک شد و هم از روشهای استاندارد و هم از روشهای نوآورانه استفاده کرد.
مثال:
He approached the problem semiconventionally, using both standard and innovative methods.
معنی فارسی کلمه semiconventionally
:
به طور جزئی به صورت متعارف، با ترکیب سبکهای مختلف.