معنی فارسی separateness
B2کیفیت یا حالت جدایی، تفاوت یا عدم وابستگی به دیگران.
The state of being separate or distinct from others.
- NOUN
example
معنی(example):
جدایی این دو فرهنگ غالباً نادرست درک میشود.
مثال:
The separateness of the two cultures is often misunderstood.
معنی(example):
شناسایی جدایی هویتها میتواند فهم متقابل را ترویج دهد.
مثال:
Recognizing the separateness of identities can promote understanding.
معنی فارسی کلمه separateness
:
کیفیت یا حالت جدایی، تفاوت یا عدم وابستگی به دیگران.
