معنی فارسی slubbering

B1

عمل و حالت شلخته و بی‌دقت در کارها یا رفتار.

The act of being untidy or slovenly; to do something in a careless manner.

example
معنی(example):

کودکان روی اسباب‌بازی‌هایشان شلخته شده بودند.

مثال:

The children were slubbering all over their toys.

معنی(example):

او نتوانست در حین غذاخوردن شلختگی‌اش را کنترل کند.

مثال:

He couldn't control his slubbering during the meal.

معنی فارسی کلمه slubbering

: معنی slubbering به فارسی

عمل و حالت شلخته و بی‌دقت در کارها یا رفتار.