معنی فارسی sorcering
B1عمل انجام جادو، به کار بردن فنون جادوگری.
The act of practicing sorcery.
- VERB
example
معنی(example):
جادوگری هنری است که نیاز به مهارت بالایی دارد.
مثال:
Sorcering is an art that requires great skill.
معنی(example):
او سالهاست که جادوگری میکند.
مثال:
He has been sorcering for many years now.
معنی فارسی کلمه sorcering
:
عمل انجام جادو، به کار بردن فنون جادوگری.