معنی فارسی sunshining
B1عمل یا وضعیت تابش نور خورشید، معمولاً در زمینههای مثبت و سرشار از انرژی.
The act or process of sunlight shining, often conveying warmth or positivity.
- VERB
example
معنی(example):
تابش نور خورشید بر روی آب زیبا به نظر میرسید.
مثال:
The sunshining on the water looked beautiful.
معنی(example):
ما از تابش خورشید در حالی که در پارک قدم میزدیم لذت بردیم.
مثال:
We enjoyed the sunshining as we walked in the park.
معنی فارسی کلمه sunshining
:
عمل یا وضعیت تابش نور خورشید، معمولاً در زمینههای مثبت و سرشار از انرژی.