معنی فارسی sunspotted

B1

حالت یا ویژگی آسمان که در آن نقاطی از نور خورشید دیده می‌شود، معمولاً در ابرها.

The characteristic of the sky showing spots of sunlight, often highlighted in clouds.

example
معنی(example):

آسمان نقطه‌دار از نور خورشید پر از رنگ‌ها بود.

مثال:

The sunspotted sky was filled with colors.

معنی(example):

ما ابرهای نقطه‌دار از نور خورشید را تماشا کردیم که شکل تغییر می‌دادند.

مثال:

We watched the sunspotted clouds change shape.

معنی فارسی کلمه sunspotted

: معنی sunspotted به فارسی

حالت یا ویژگی آسمان که در آن نقاطی از نور خورشید دیده می‌شود، معمولاً در ابرها.