معنی فارسی tablefellow

B1

فردی که با دیگران در یک میز نشسته یا در یک جمع غذا می‌خورد.

A person sitting at the same table or in the same meal gathering.

example
معنی(example):

هر هم‌میزبان ایده‌های خود را به بحث اضافه کرد.

مثال:

Each tablefellow contributed their own ideas to the discussion.

معنی(example):

او در هنگام شام‌های خانوادگی هم‌میزبان خوبی است.

مثال:

He is a great tablefellow during family dinners.

معنی فارسی کلمه tablefellow

: معنی tablefellow به فارسی

فردی که با دیگران در یک میز نشسته یا در یک جمع غذا می‌خورد.