معنی فارسی take its toll
B2به معنای تأثیر منفی یا هزینه‌ای که یک وضعیت یا عمل بر روی چیزی دارد.
To have a negative effect or cause damage over time.
- verb
verb
معنی(verb):
To affect, especially negatively; to damage or degrade; to cause destruction.
مثال:
Heavy smoking and drinking will take its toll on a person's health.
example
معنی(example):
استرس می‌تواند بر سلامتی شما تأثیر بگذارد.
مثال:
Stress can take its toll on your health.
معنی(example):
کار کردن بیش از حد می‌تواند بر عملکرد شما تأثیر بگذارد.
مثال:
Working long hours can take its toll on your performance.
معنی فارسی کلمه take its toll
:
به معنای تأثیر منفی یا هزینه‌ای که یک وضعیت یا عمل بر روی چیزی دارد.
