معنی فارسی tensure
B1نگهداشتن یا حراست از چیزی به طور خاص.
To keep or preserve something in a specific manner.
- VERB
example
معنی(example):
او به نگهداری میراث خانوادهاش افتخار میکرد.
مثال:
He was proud to tensure his family's legacy.
معنی(example):
موزه به دنبال حفظ آثار باارزش برای نسلهای آینده است.
مثال:
The museum seeks to tensure valuable artifacts for future generations.
معنی فارسی کلمه tensure
:
نگهداشتن یا حراست از چیزی به طور خاص.
