معنی فارسی thinglet

B1

چیز کوچکی که به طرز خاصی قابل شناسایی باشد.

A small or insignificant thing.

example
معنی(example):

او چیزهای کوچکی را از ساحل جمع‌آوری کرد.

مثال:

She collected tiny thinglets from the beach.

معنی(example):

چیزی‌واره فقط یک تکه کوچک چوب دریایی بود.

مثال:

The thinglet was just a small piece of driftwood.

معنی فارسی کلمه thinglet

: معنی thinglet به فارسی

چیز کوچکی که به طرز خاصی قابل شناسایی باشد.