fourierite
معدن معدنی که به دلیل خواص الکتریکی خاصش مورد توجه است.
fourling
یک نژاد خاص از خرگوش که به خاطر ویژگی‌های خاصش شناخته می‌شود.
fourneau
ابزاری برای ایجاد حرارت و مدیریت سوخت در آشپزی.
fourness
کیفیتی که به چهار بخش یا عنصر اشاره دارد.
fourniture
تجهیزات و وسایل لازم در یک محیط کاری.
fourpence
واحد پولی با ارزش چهار پنس، معمولاً در انگلستان استفاده می‌شده است.
fourposter
تختخوابی با چهار پایه که معمولاً در هر گوشه راست قرار دارد.
fourposters
چند تختخواب چهارپایه که معمولاً برای تزئین یا راحتی استفاده می‌شوند.
fourpounder
ماهی که وزن آن چهار پوند است، معمولاً در شکار ماهی استفاده می‌شود.
fourquine
نوعی اسب با ویژگی‌های خاص، معمولاً برای کشاورزی استفاده می‌شود.
fourrag
یک نوار یا نشان که معمولاً به عنوان مدالی به خاطر شجاعت استفاده می‌شود.
fourragere
چهارراجیر، نوار یا زنجیری که به عنوان نشانه‌ای از افتخار یا جایزه نظامی به یک سرباز اهدا می‌شود.
fourrageres
چهارراجیرها، نمادهای نظامی که معمولاً به عنوان نشان افتخار بر روی لباس‌ها قرار می‌گیرند.
fourre
چهار، نوعی پارچه یا جنس که در دوخت و دوز استفاده می‌شود.
fourrier
چهاریر، درجه نظامی که مسئولیت تهیه و تأمین مواد برای یگان‌ها را بر عهده دارد.
fourscorth
چهاراسکورت، یک ساختار یا فرم خاص در معماری که به شیوه‌ای خاص طراحی شده است.
foursquarely
چهارگوشانه، به معنای بی‌پروا و با اعتماد به نفس، اشاره به روش واضح و مستقیم در بیان یا فکر کردن دارد.
foursquareness
چهارگوش بودن، حالت یا ویژگی چیزی است که دارای چهار ضلع مساوی و زاویه‌های راست باشد.
fourstrand
چهار رشته‌ای، اشاره به حالتی دارد که در آن چهار رشته یا نخ به هم بافته شده‌اند.
fourteener
چهارده‌سری، به شعری گفته می‌شود که دارای چهارده خط است.
fourteenfold
چهارده برابر، به اندازه یا تعداد چهارده برابر چیزی اشاره دارد.
fourteenthly
چهاردهم، به ترتیب، به چهاردمین نقطه در یک لیست یا توالی اشاره دارد.
fourther
چهارمی، شخصی است که به عنوان چهارمین نفر یا در نقش چهارمی در یک موقعیت ظاهر می‌شود.
foussa
فوسا، یک نوع رقص سنتی که معمولاً با موسیقی خاصی اجرا می‌شود.
foute
خطا، اشتباه در گفتار یا عمل.
fouter
فوتر کردن، به هم ریختن یا مبهم بیان کردن.
fouth
حس یا احساسی عمیق و غیرقابل توصیف.
fouty
فوتی، به معنای جالب و مد روز.
foutra
حضور یا نوعی از انرژی که جو را تغییر می‌دهد.
foutre
فوتور به معنی خراب کردن یا از حالت طبیعی خارج کردن چیزی است.
foveal
فOVEal به ناحیه‌ای در چشم اشاره می‌کند که بینایی دقیق و رنگی را ارائه می‌دهد.
foveate
فoveate به ساختارهایی اشاره دارد که دارای حفره یا فرورفتگی هستند.
foveated
فoveated به معنای تمرکز و توجه بر روی ناحیه خاصی در بینایی است.
foveation
فoveation به فرآیند جلب توجه به ناحیه مرکزی تصویر در بینایی اشاره دارد.
foveiform
فoveiform به شکل یا فرم خاصی از حفره یا فرورفتگی اشاره دارد.
fovent
فُوِوِنت، بخشی یا ویژگی در آناتومی یا هنر که معمولاً در نظر گرفته می‌شود.
foveola
فُوِوِولا، حفره‌ای کوچک در شبکیه چشم که نقش مهمی در بینایی دارد.
foveolae
فُوِوِلاها، جمع فُوِوِولا، حفره‌های کوچک در شبکیه که نقش بسزایی در بینایی ایفا می‌کنند.
foveolar
فُوِوِلار، صفتی برای توصیف سلول‌ها و نواحی مرتبط با فُوِوِلا.
foveolarious
فُوِوِلارِیوس، adjectivally describing attributes or features related to foveola.