perambulant
پرامبولانت به معنای جابجا شدن یا در حال حرکت دائمی است، به ویژه به عنوان صفتی برای توصیف افرادی که به طور مداوم در حال سفر هستند.
perambulation
پرامبولیشن به معنای گشت و گذار یا قدم زدن در یک مکان معین است، معمولاً برای شناخت یا مشاهده بهتر.
perambulations
پرامبولیشنها به معنای چندین گشت و گذار یا سفر پیوسته به یک مکان خاص است.
perambulatory
پرامبولاتوری به معنای مربوط به گشتزنی و سفر کردن است، به خصوص به عنوان صفتی برای توصیف رفتار یا عادت افرادی که به طور مرتب در حال حرکت هستند.
perameles
پراملز به نوعی از کفتار کانگروها اشاره دارد که به نام موجودات زنده و منحصر به فرد است.
peramelidae
پراملییدهها به خانوادهای از کانگروها اشاره دارد که عموماً به نام موجودات با جفتکیسهای شناخته میشود.
perameline
پراملین، گروهی از موجودات که معمولاً در محیطهای خاص مانند جنگلها یافت میشوند و به طور خاص به مطالعه آنها توجه میشود.
perameloid
پراملویید، شکلی خاص که در برخی گونهها یا هنرها قابل مشاهده است.
peramium
پرمیوم، واژهای که در متنهای علمی و تحقیقاتی به کار میرود.
peratae
پراتائه، موجوداتی که در زیستگاههای خاص زندگی میکنند و رفتارشان تحت مطالعه قرار میگیرد.
perates
پراته، موجوداتی که نقش مهمی در تعادل اکوسیستم دارند.
perau
پرائو، گونهای نادر که نیاز به حفاظت و مراقبت دارد.
perbend
پروند، نوعی شکل یا طراحی خاص که در هنر و معماری به کار میرود.
perborax
پرابوراکس، ترکیبی شیمیایی که به عنوان سفیدکننده و تمیزکننده استفاده میشود.
perbromide
پرومید، ترکیبی شیمیایی که در واکنشها و آزمایشهای مختلف استفاده میشود.
perca
پرکا، نوعی ماهی که در آبهای شیرین و شور دیده میشود.
percales
پرکال، نوعی پارچه با کیفیت بالا که معمولا در تولید البسه خواب استفاده میشود.
percaline
پرکالین، نوعی پارچه سبک و نرم که در تولید لباسها به کار میرود.
percarbide
پرکابید یک ترکیب شیمیایی است که شامل کربن و اکسیژن است و در واکنشهای شیمیایی مورد استفاده قرار میگیرد.
percarbonate
پرکربنات ترکیبی است که میتواند آب و اکسیژن را آزاد کند و در کاربردهای مختلف بهکار میرود.
percarbonic
پرکربنیک به ترکیبات شیمیایی اشاره دارد که حاوی کربن و اکسیژن هستند و ویژگیهای قابل توجهی دارند.
perceant
پرسیانت به شخصی اطلاق میشود که قادر به درک و فهم عمیق است.
perceivability
قابل درک بودن به قابلیت درک یا مشاهده موضوعات اشاره دارد.
perceivable
قابل درک به معنای این است که چیزی را میتوان مشاهده یا فهمید.
perceivableness
قابل درک بودن، میزان و کیفیتی که یک چیز را میتوان به آسانی درک کرد.
perceivance
درک، حساست و توانایی درک و تحلیل وضعیت یا چیزها.
perceiver
درککننده، فردی که توانایی مشاهده و درک وقایع یا جزئیات را دارد.
perceivers
جمع درککننده، کسانی که توانایی مشاهده و درک وقایع یا جزئیات را دارند.
percentable
قابل بیان به شکل درصد، به ویژه در تحلیل دادهها.
percentably
به طور درصدی، قابل بیان یا تفکیک به صورت درصد.
percental
مربوط به درصد، اشاره به مقادیر و تغییرات به صورت درصد دارد.
percents
نسبتهای عددی که نشاندهنده بخشی از یک کل هستند و معمولاً به صورت 100 استفاده میشوند.
percentual
مربوط به درصد، به تغییرات یا نسبتها در مقیاس درصدی اشاره دارد.
percentum
نسبت یا قسمتی از کل به صورت درصد، استفاده شده در متون قدیمی.