springiness
ویژگی خاصی که به یک جسم اجازه میدهد تا پس از کشش یا فشردن به حالت اولیه خود بازگردد.
springingly
به معنای به طرز شاداب و پرجنب و جوش حرکت کردن، معمولاً مرتبط با بهار و نشاط.
springle
نوعی ابزار یا وسیله که به منظور ایجاد حرکت یا صدا طراحی شده است.
springled
پراکنده کردن یا پاشیدن چیزی، به ویژه در مورد تزئین غذا یا محیط.
springless
بدون فنر، معمولاً به محصولات یا وسایلی اطلاق میشود که فاقد انبساط یا خاصیت ارتجاعی هستند.
springly
مرتبط با بهار، معمولاً حاکی از تازگی و سر زندگی.
springlike
شبیه بهار، معمولاً به معنای شادابی و زندگی.
springling
جوانهٔ بهاری، گل یا گیاهی که در فصل بهار شکوفه میزند و نماد تازگی و زندگی نو است.
springlock
مکانیزم قفلی که با استفاده از نیروی بهار کار میکند و برای ایمنسازی دربها یا محفظهها استفاده میشود.
springmaker
فردی که به ساختن فنرها و سیمپیچها به وسیله فلزات یا مواد دیگر میپردازد.
springmaking
فرایند ساخت فنرها با استفاده از فنآوری و تکنیکهای خاص.
springtrap
تلهای که با استفاده از نیروی بهاری برای گرفتار کردن شکار یا حیوانات استفاده میشود.
springwood
چوب حاصل از درختان جوان که معمولاً بسیار الاستیک و قدرتمند است.
springworm
springworm، نوعی لارو کوچک که در فصل بهار پیدا میشود و معمولاً در مراحل اولیه زندگی خود به شکل کرمهای کوچک ظاهر میشود.
springwort
springwort، نوعی گیاه که در اوایل بهار گل میدهد و در مناطق مختلف رشد میکند.
springwurzel
springwurzel، نوعی ریشه که خواص دارویی دارد و در درمانهای گیاهی استفاده میشود.
sprink
sprink، عمل پاشیدن یا اضافه کردن یک ماده مانند شکر یا ادویه به غذا برای طعم دادن.
sprinkleproof
sprinkleproof، به معنای مقاوم در برابر پاشیدن مایعات و رطوبت.
sprinklered
sprinklered، به معنای آبیاری شده توسط سیستمهای آبپاش برای تأمین رطوبت.
sprinklingly
به طور ملایم و با احتیاط، به ویژه در اشاره به آبیاری.
spritehood
دوران جوانی و سرزندگی، به ویژه در اشاره به دوران کودکانه.
spritish
غیر دوستانه یا بیادبانه، رفتار یا سخنانی که به راحتی ناراحت کننده است.
sprittail
دم کایت یا پرچم که در انتهای آن قرار دارد و در باد به حرکت درمیآید.
spritted
تزیین کردن یا پر کردن با عناصر زیبا یا رنگی.
spritty
شاد و پرانرژی، به طور خاص درباره شخصیت یا رفتار افراد.
sprittie
شخصیت جالب و پرانرژی یک شخص یا شیء.
spritting
پاشیدن یا افشاندن مایع به طور غیررسمی.
sproat
میخی که معمولاً در ماهیگیری برای جلب توجه یا قلاب خط استفاده میشود.
sprod
سprod یک واژه غیررسمی است که به معنای کاشت یا قرار دادن بینظم در جایی به کار میرود.
sprogue
سprogue به معنای جالب و جذاب نمودن موضوع صحبت یا گفتگو است.
sproil
سproil به معنای چرخیدن یا بازی کردن بیقرار در محیطی است.
sprong
sprong به معنای پرش یا جهش ناگهانی با نیروی زیاد است.
sprose
sprose به معنای ترتیب و چیدمان زیبا عناصر است.
sprot
sprot به معنای مقدار کمی از چیزی به ویژه مایعات است.
sproty
اسپروتی به حالتی گفته میشود که سریع و چابک باشد.
sprottle
به معنای دویدن یا حرکت سریع و پر انرژی در اطراف به سمتهای مختلف.