subwarden
معاون ناظر، فردی که به ناظر اصلی در تصمیمگیری و عملیاتی کردن مسئولیتها کمک میکند.
subwardenship
معنای مقام معاون، مسئولیتهایی که به معاون یک مقام اصلی مشخص میشود، بهویژه در محیطهای آموزشی یا سازمانی.
subwater
زیرآب، به محیط یا اشیاء زیر سطح آب اطلاق میشود.
subwealthy
نیمه ثروتمند به افرادی گفته میشود که دارای مقدار قابل توجهی از ثروت هستند ولی به سطح ثروتمندترین افراد نمیرسند.
subweight
وزن زیر به اشاره به وزن جزیی یا وزن اضافی که در محاسبات لحاظ میشود.
subwink
چشمی زیر به معنای اشاره غیرکلامی به طرف مقابل است، معمولاً در شرایط غیررسمی.
subworker
معنای معاون کارگر به کسی اطلاق میشود که به کارگر اصلی در انجام کارها کمک میکند.
subworkman
زیر کارگر، کسی که در انجام کارهایی که به کارگران اصلی کمک میکند، مشغول به کار است.
subworkmen
زیر کارگران، جمع زیر کارگر، کسانی که در کارهای بزرگتر به کارگران اصلی کمک میکنند.
subzygomatic
زیر زایگوماتیک، به ناحیهای اشاره دارد که در زیر استخوان گونه قرار دارد و در آناتومی مورد استفاده قرار میگیرد.
subzonal
زیر زونالی، به طبیعی که در زیر یک منطقه اصلی قرار دارد اشاره دارد و برای بررسی تقسیمات جغرافیایی به کار میرود.
subzonary
زیر زوناری، مرتبط با تقسیماتی در زیر یک زون اصلی است که در مطالعه اکولوژی یا محیط زیست مورد استفاده قرار میگیرد.
subzone
زیر زون، به یک ناحیه خاص که در زیر یک زون بزرگتری قرار دارد اشاره میکند و معمولاً برای استفادههای خاصی طراحی شده است.
subzones
زیرمنطقه، مناطقی که به خاطر مدیریت یا توزیع بهتر منابع در یک منطقه بزرگتر تعریف شدهاند.
succade
میوههای قندانی که معمولاً در شیرینیپزی استفاده میشوند.
succedaneous
جانشین، دندانی که به جای دندان دیگر رشد میکند.
succedaneums
جایگزینها، معمولاً به محصولات یا مواد غذایی که میتوانند به جای مواد دیگر استفاده شوند، اشاره دارد.
succedent
جانبی، به معنای استدلالهایی که به یک موضوع اصلی افزوده میشوند.
succeedable
قابل دستیابی، به معنای اینکه چیزی میتواند با تلاش یا شرایط مناسب به موفقیت برسد.
succeedingly
موفقیتآمیز، به معنای پیشرفت یا انجام کارها با موفقیت و نتیجه مثبت.
succent
مختصر، به معنای بیان نکات مهم و ضروری با کمترین کلمات.
succenturiate
مختصر و هدفمند، به معنای تلاش برای رسیدن به نتایج موثر با استفاده از راهحلهای ساده.
succenturiation
فرایند مختصری کردن، به معنای ساده سازی و کاهش جزئیات در یک پروژه.
succes
موفقیت، به معنای دستیابی به اهداف و رسیدن به نتایج مثبت.
succesful
موفق، به معنای رسیدن به موفقیت و انجام کارها به طور مؤثر.
succesive
متوالی، به معنای پیوسته و دنبالهداری است که به وقوع پیوسته است.
successfulness
موفقیت، به معنی دستاوردهای مثبت و رساندن به اهداف تعیین شده است.
successional
جانشینی، به فرآیند تغییرات تدریجی در اکوسیستمها اشاره دارد.
successionist
جانشینیطلب، کسی است که به تغییر یا جانشینی یک ساختار یا حکومت خاص اعتقاد دارد.
successionless
بدون جانشینی، به حالتی اطلاق میشود که در آن تغییرات معمول به وقوع نمیپیوندد.
successiveness
توالی یا پیاپی بودن موفقیتها یا دستاوردها در یک سری از رویدادها.
successivity
ویژگی یا حالت پی در پی بودن یا موفقیتهای متوالی.
successless
بیموفقیت، اشاره به حالتی دارد که در آن افراد به نتیجه مطلوبی نمیرسند.
successoral
مرتبط با وراثت، حقوقی که به وراث منتقل میشود.
successory
نقش یا احراز منصب و موقعیتشناسی که کمک و پشتیبانی به رهبری میکند.
successorship
فرایند و وضعیت جانشینی و انتقال مقامات و مسئولیتها در سازمانها.
succi
نوعی پاستا که در آشپزی ایتالیایی استفاده میشود، معمولاً با سسهای مختلف سرو میشود.