bewildering
خود گیجکننده، توصیف کننده حالتی است که انسان را در اوج سردرگمی و عدم توانایی در تصمیمگیری قرار میدهد.
be wise after the event
حکمت بعد از وقوع حادثه، به معنای قضاوت کردن یا تصمیم گرفتن صحیح پس از وقوع یک رویداد است.
be with someone
با کسی بودن، همدم یا شریک بودن با شخص دیگر و به اشتراک گذاشتن احساسات و تجربیات خود.
be woman enough to do
به اندازه کافی قوی و شجاع بودن به عنوان یک زن برای انجام کارهایی که نیاز به شجاعت دارند.
be worth one's weight in gold
به معنای ارزشمند بودن یا با ارزش بودن در مقایسه با طلا، که نشاندهنده اهمیت یا ارزش کسی یا چیزی است.
beyond compare
به معنای اینکه چیزی را نمیتوان با چیز دیگری مقایسه کرد زیرا خیلی عالی یا منحصر به فرد است.
beyond measure
غیرقابل اندازهگیری، به معنای اینکه چیزی به قدری زیاد است که نمیتوان آن را با مقدار یا عددی بیان کرد.
beyond one's means
فراتر از توان مالی، به معنای اینکه چیزی گرانتر از آن چیزی است که فرد میتواند بپردازد.
beyond one's wildest dreams
فراتر از تصور، به معنای اینکه چیزی به قدری شگفتانگیز است که فرد هرگز نمیتوانست آن را تصور کند.
beyond the pale
خارج از حد قابل قبول یا غیرقابل قبول، به معنای اینکه چیزی به حدی غیرمعمول یا ناپسند است که نمیتوان آن را پذیرفت.
bezoar
یک سنگ معدنی یا تودهای که در معده حیوانات تشکیل میشود و در پزشکی قدیم به خواص درمانی نسبت داده میشد.