propooling
پروپولینگ به عمل جمعآوری یا کنار هم قرار دادن منابع به منظور بهرهبرداری بهتر از آنها اشاره دارد.
propopery
پروپوپری به تکنیکهای تبلیغاتی و اطلاعرسانی اشاره دارد که برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی استفاده میشود.
proport
پروپورت به اندازه یا نسبت اشاره دارد که معمولاً در مقایسه یا توزیع یک چیز استفاده میشود.
proportionability
تناسبپذیری به توانایی نشان دادن یا داشتن نسبتها و مقادیر متناسب اشاره دارد.
proportionably
به طور متناسب، به میزانی که بتواند با دیگر مقادیر در ارتباط باشد.
proportionalism
تناسبگرایی، اصولی که به نسبتها و تناسبات در طراحی یا تحلیل میپردازد.
proportionated
تناسب داده شده، به حالتی که متناسب با فضای موجود تنظیم شده است.
proportionating
تناسب دادن، عملی است که برای رسیدن به نسبتهای متناسب انجام میشود.
proportioner
تناسبساز، ابزاری که برای ترکیب دقیق مقادیر مختلف بهکار میرود.
proportionless
بدون نسبت، به حالتی اطلاق میشود که در آن نسبتی بین اجزا وجود ندارد.
proportionment
تقسیم بندی، عمل تقسیم منابع یا مقادیر به نسبتهای مشخص.
propos
پیشنهاد، ایدهای یا نظری که برای بررسی یا اجرا مطرح میشود.
proposable
قابل پیشنهاد، به وضعیتی اطلاق میشود که ایده یا طرحی بتواند به راحتی پیشنهاد شود.
proposant
پیشنهاددهنده، فردی که پیشنهادی را مطرح میکند.
proposedly
به طور پیشنهادی، به معنای انجام یا بیان چیزی به گونهای که برای طرح یا نصیحت مناسب باشد.
proposer
پیشنهاددهنده، شخص یا موجودی که پیشنهاد یا طرحی را برای بررسی یا اجرا ارائه میدهد.
proposers
پیشنهاددهندگان، افرادی که در جمعآوری یا ارائه طرحهای خاص مشارکت دارند.
propositi
پیشنهادات، عبارتند از نظرات یا ایدههایی که برای بررسی یا اجرا ارائه میشود.
propositio
پیشنهاد، به معنای بیان یا نظری که میتواند درست یا نادرست باشد.
propositionally
به طور پیشنهادی، به معنای بیان یا طرح ایدهها به نحوی که برای بررسی منطقی مناسب باشد.
propositus
موضوع اصلی در بحث یا نظریهای که مورد بررسی قرار میگیرد.
propositusti
موضوع اصلی که در یک نظریه یا فرضیه مطرح میشود.
propounder
پیشنهادکننده، فردی که ایده یا نظریهای را مطرح میکند.
propounders
پیشنهادکنندگان، کسانی که ایدهها یا نظریهها را مطرح میکنند.
propoundment
پیشنهاد، مطرح کردن یک ایده یا نظر به طور رسمی، به ویژه در یک نشست یا بحث.
propoxy
نوعی ترکیب شیمیایی که به طور خاص استفادههایی در آزمایشگاه دارد.
proppage
حمایت یا مقاومتی که در یک فرایند مانند شکست هیدرولیکی مورد نیاز است.
propper
مناسب، صحیح یا متناسب با یک موقعیت یا شرایط خاص.
propr
مالکیت و یا اختیار قانونی نسبت به چیزی.
propraetor
عنوانی تاریخی برای افرادی که به عنوان فرماندار در یک استان روم منصوب میشدند.
propraetorial
نقش، مقام یا سمت مرتبط با حکومت محلی و اداری که معمولاً در دوران باستان در روم وجود داشت.
propraetorian
نسبت به پروپرایتوری، به معنای حکمرانی یا مدیریت سرزمینی خاص.
proprecedent
پیشینهای از یک قاعده یا رویه قانونی که به عنوان مرجع برای تصمیمگیریها مورد استفاده قرار میگیرد.
propretor
نقش یا عنوانی در تاریخ روم که به فرمانده یک استان تعلق داشت.
propretorial
مدل حکمرانی یا مدیریت پروپرایتوری که به شیوههای آن در تاریخ اشاره دارد.
propretorian
نسبت به سیستم رهبری یا اداری پروپرایتوری، که به حکمرانی محلی اشاره دارد.