proseity
شرایط یا ویژگی نثر، به ویژه در نوشتن یا ادبیات.
proselenic
پروسلنیک به سمت خورشید یا در جهتی که به سمت خورشید است اشاره دارد.
prosely
تبلیغ کردن یا به دیگران دعوت کردن برای قبول یک عقیده یا مذهب خاص.
proselike
شبیه یا مرتبط به پروسلنیک، به طور خاص در زمینه یادگیری یا ارتباطات.
proselyter
تبلیغکننده، شخصی که به دیگران درباره یک عقیده مذهبی یا فلسفی میآموزد و تلاش میکند آنها را جذب کند.
proselytical
مربوط به تبلیغ و جذب دیگران به یک عقیده، معمولاً در زمینه مذهبی.
proselytisation
ترویج یا انتشار عقاید یا باورهای جدید به ویژه در زمینه مذهبی به دیگران.
proselytism
عملی که در آن فرد یا گروهی به ترویج مذهب یا عقاید خود به دیگران میپردازد.
proselytist
شخصی که به ترویج دین یا عقاید خود به دیگران میپردازد.
proselytistic
مربوط به یا دارای ویژگیهای ترویجی به ویژه در زمینه مذهبی.
proselytizer
مروج، شخصی است که تلاش میکند دیگران را به دینی یا عقیدهای جدید متقاعد کند.
proselytizers
مروجها، افرادی هستند که در تلاشند دیگران را به باورها یا عقاید خود جلب کنند.
proseman
مرد نثر، نویسندهای است که در نوشتن نثر توانایی بالایی دارد.
proseminar
کارگاه نثر، جلسهای آموزشی برای بررسی مسائل خاص در یک حوزه علمی است.
proseminary
مدرسه نثر، آموزشی است که به تحصیل در زمینههای مذهبی و فلسفی میپردازد.
proseminate
مروج کردن به معنای به اشتراکگذاری یافتهها یا روشهای جدید با دیگران است.
prosemination
پروسیمینیشن به معنی تسهیل و گسترش دانش یا اطلاعات در یک محیط آموزشی یا فرهنگی است.
prosencephalic
پروسنسفالی به بخش جلویی مغز اشاره دارد که شامل ساختارهایی مانند کورتکس مغزی میشود.
prosenchymas
پروزنکیماها گویههای سلولی در بافت گیاهی هستند که وظایف ساختاری و عملکردی خاصی دارند.
prosenchymata
پروزنکیماها به مجموعهای از بافتهای گیاهی اطلاق میشود که استحکام و توزیع آب را تسهیل میکنند.
prosenchymatous
پروزنکیما به هر گونه بافت گیاهی که ویژگیهای خاصی داشته باشد اشاره دارد.
proseneschal
پروزنوشال به مقام یا شخصی اشاره دارد که در مدیریت یا راهبری امور نقش دارد.
prosequendum
ادامه دادن، به معنای پیگیری یا ادامه دادن یک اقدام یا موضوع.
prosequi
پیگیری کردن، به معنای ادامه دادن یک دعوی قضایی به شکل رسمی.
prosequitur
ادامه دادن یا پیگیری کردن، به ویژه در زمینههای قانونی یا رسمی.
proser
پراکندهگو، به معنای کسی که افکار یا ایدهها را به صورت غیرمنظم بیان میکند.
proserpina
پروسرپینا، در اساطیر رومی، نماینده ذهن طبیعت و تغییر فصول است.
proserpinaca
پروسرپیناکا، نوعی گیاه آبی که متعلق به خانوادهای از گیاهان است و غالباً در آکواریومها استفاده میشود.
prosers
پروسر، فردی که به بحث و گفتوگو در مورد موضوعات مختلف علاقهمند است.
prosethmoid
پروسهثموید، شکل یا ساختاری که در علوم مختلف بررسی میشود.
proseucha
پروسهکا، محلی برای دعا و اجتماع در زمانهای قدیم.
proseuche
پروسهکا، مکان عبادت و تجمع که نقش مهمی در زندگی دینی مردم دارد.
prosify
نثر کردن، تبدیل شعر یا متون دیگر به نثر و سادهتر کردن آنها.
prosifier
پروسیفایر به فردی اطلاق میشود که مفهوم یا ایدهای را به طور واضح و دقیق شرح میدهد.
prosily
به طور واضح و با جزئیات صحبت کردن یا نوشتن.