feudum
فئودوم، به زمینی اطلاق میشود که بر اساس قوانین فئودالی به کسی واگذار میشود.
feuillage
فویلاج، به مجموع برگها و شاخ و برگهای یک گیاه یا درخت گفته میشود.
feuillants
فویلان، گروهی سیاسی در تاریخ فرانسه که به دنبال اصلاحات بودند.
feuille
فوی، به معنای برگ یا قسمت سبز و نازک گیاهان است.
feuillemorte
فویلمورت، به برگهایی اطلاق میشود که در اثر خشکی یا مرگ گیاه از بین رفتهاند.
feuillet
فوییت به معنای اثر ادبی و سبک است که معمولاً در مجلات منتشر میشود.
feuilletonism
فویلتونیسم به سبکی در ادبیات اطلاق میشود که داستانها در قسمتهای مختلف منتشر میشوند.
feuilletonist
فویلتونیست به نویسندهای اطلاق میشود که در نوشتن مقالههای سبک و سرگرمکننده تخصص دارد.
feuilletonistic
فویلتونیستی، به سبکی ادبی اشاره دارد که بر روایتهای سبک و سرگرمکننده تأکید میکند.
feulamort
فویلامورت به معنای خاطرهای است که کمکم فراموش شده است.
feute
فوت به معنای مشاجره یا دعوا کردن است.
feuter
بجوشانیدن، به معنای پختن یک ماده غذایی با حرارت ملایم برای بهبود طعم.
feuterer
بجوشاننده، فردی که مسئول تهیه و آمادهسازی مواد غذایی برای پخت است.
feverberry
بیماریبخش، گیاهی با خواص درمانی، به خصوص برای درمان تب.
feverberries
بیماریبخشها، میوههایی با خواص بهداشتی که برای درمان بیماریها استفاده میشوند.
feverbush
بیماریپوش، درختچهای با گلهای زیبا که در مناطق گرم رشد میکند.
fevercup
بیماریلیوان، گیاهی که در درمانهای دارویی و همچنین به عنوان چای استفاده میشود.
feveret
تب خفیف، حالتی از تب است که شدت کمی دارد.
fevergum
تب گام، نوعی تب که ممکن است عوارض جانبی داشته باشد.
fevery
حالتی از تب که با علائم دیگر شامل لرز همراه است.
feverless
بدون تب، حالتی که در آن فرد تب ندارد.
feverlike
حالت شبیه تب، علائمی که به تب شباهت دارند.
feverously
به معنای حالت هیجانزده و پر انرژی در صحبت یا عمل است.
feverroot
نوعی گیاه شناختهشده برای درمان بیماریها و تب.
fevertrap
تلهای که برای پایش و جذب تب یا بیماریهای مرتبط با دما استفاده میشود.
fevertwig
نوعی شاخه گیاهی که در طب سنتی برای آرامش و درمان استفاده میشود.
fevertwitch
حرکتهای غیر ارادی که به علت تب یا بیماری ایجاد میشوند.
feverweed
نوعی گیاه دارویی که برای درمان تب و سرماخوردگی به کار میرود.
feverwort
فیورورت، گیاهی است که معمولاً برای درمان بیماریها و تسکین علائم استفاده میشود.
fewmand
چند نفری که به خاطر نظر یا موقعیتشان در جمعی خاص مشاهده میشوند.
fewmets
اندازهگیریهای طبیعی که نشاندهنده نوعی خاص از موجودات در جنگل هستند.
fewnes
تعداد کم یا مگر ویژگی خاصی که در انتخابها نشان داده میشود.
fewneses
چندین نمونه از حالتهای کم یا نایاب که به نوعی ویژگی خاص اشاره دارند.
fewness
وضعیتی که در آن تعداد کسانی که حضور دارند کم است.
fewnesses
کمبود، یا تعداد کم چیزی که به طور خاص اشاره دارد.
fewsome
کم، کوچک، یا محدود در تعداد یا مقدار.
fewter
کاهش دادن یا کم کردن موارد.
fewterer
کسی که کارش کاهش یا کم کردن چیزی است.