galvanotropism
گالوانوتروپیسم، پدیده‌ای در گیاهان که در آن رشد یا حرکت به سمت یا دور از الکتریسیته رخ می‌دهد.
galvvanoscopy
گالوانوسکوپی، روشی در پزشکی برای بررسی وضعیت‌های مختلف با استفاده از اندازه‌گیری‌های الکتریکی.
galways
به معنای همواره، همیشگی و به‌طور همیشگی در هر شرایطی.
galwegian
گالوگی، شخصی که در گالوی ایرلند به دنیا آمده یا زندگی می‌کند.
galziekte
گالزیخت، بیماری نادری که منجر به اختلال در عملکرد کبد می‌شود.
gamahe
گاماهه، اصطلاحی که می‌تواند به آیین‌هایی در فرهنگ‌های مختلف اشاره کند.
gamaliel
گمالییل، یک شخصیت تاریخی که به عنوان معلمی بزرگ و تأثیرگذار شناخته می‌شود.
gamari
گاماری، اصطلاحی که می‌تواند به افسانه‌ها و داستان‌های محلی اشاره کند.
gamash
گامش، نوعی کفش سنتی که در برخی مناطق کاربرد دارد.
gamashes
گاماش، نوعی پوشاک محافظ که بر روی پاها و ساق پا پوشیده می‌شود و معمولاً در زمان بارانی و در مکان‌های مرطوب کاربرد دارد.
gamasid
گاماسید، نوعی عنکبوت ریز که به خانوادهٔ عنکبوت‌های شکارچی تعلق دارد و در خاک و زیر سنگ‌ها زندگی می‌کند.
gamasidae
خانواده گاماسید، گروهی از عنکبوت‌های میکروسکوپی که به کنترل آفات کمک می‌کنند.
gamasoidea
گاماسویده، یکی از سطح‌های بالای طبقه‌بندی در عنکبوت‌ها که شامل چندین خانوادهٔ با اهمیت است.
gamb
قمار کردن، به معنای انجام کارهای پرخطر و نامطمئن به امید کسب منفعت.
gambang
گامبانگ، سازی از نوع زنی که با ضربه‌زدن صدا تولید می‌کند و معمولاً در موسیقی سنتی کاربرد دارد.
gambe
گامبه، به طور خاص به پای یا ساق پا اشاره دارد.
gambeer
گامبیر، جدی، با ویژگی‌های بالغ بودن.
gambeered
گامبیر شدن، جدی گرفتن یا عمیق‌تر بودن در یک رویکرد.
gambeering
گامبیر شدن، فرایند جدی‌تر شدن در یک فعالیت.
gambelli
گامبللی، نوعی پاستا در غذاهای ایتالیایی.
gambes
گامب‌ها، اشیایی که در مراسم و فعالیت‌های فرهنگی استفاده می‌شوند.
gambeson
گمبسن، نوعی لباس زرهی padded که از پارچه یا جیر ساخته می‌شود و به‌ویژه در قرون وسطی استفاده می‌شد تا ضربه‌ها را خنثی کند.
gambesons
گمبسن‌ها، شکل جمع گمبسن، لباس‌های زرهی padded که برای حفاظت در برابر ضربات طراحی شده‌اند.
gambet
گامبِت، نوعی ماهی است که معمولاً در آب‌های شیرین یافت می‌شود و به خاطر زیبایی‌اش مشهور است.
gambetta
گامبِتا، یک سیاستمدار فرانسوی که به خاطر نقش‌های کلیدی‌اش در تاسیس و تقویت دموکراسی در فرانسه شناخته می‌شود.
gambette
گامبِت، یک واژه‌ی فرانسوی به معنای پا یا ساق پا، به ویژه در هنرهای نمایشی و رقص استفاده می‌شود.
gambia
گامبیا، یک کشور واقع در غرب آفریقا که به خاطر رودخانه‌اش و فرهنگ غنی‌اش شناخته می‌شود.
gambiae
گامبیا، نوعی پشه از خانواده پشه‌ها که در انتقال بیماری مالاریا نقش مهمی دارد.
gambias
به خطر انداختن یا ریسک کردن در مورد چیزی.
gambiers
افراد یا گروه‌هایی که به بازی‌ها و قمارها می‌پردازند.
gambirs
افراد یا گروه‌هایی که به رقابت در بازی‌ها و قمارها معروف هستند.
gambist
نوازنده‌ای که بر روی ساز گامبیا می‌نوازد.
gamblesome
خاصیتی که به عشق به ریسک و قمار اشاره دارد.
gamblesomeness
جسارت و ریسک‌پذیری در انجام کارها، به ویژه در قمار و موارد مشابه
gambodic
در ارتباط با رنگ‌ها یا الگوهای زنده و پرانرژی.
gamboges
رنگی زرد و قوی که از درخت گامبوج استخراج می‌شود، غالباً در هنر استفاده می‌شود.
gambogian
مربوط به رنگ‌های زرد و طریقه استفاده از آن‌ها در هنر.
gambogic
مربوط به رنگ گامبوج و کاربرد آن در هنر.
gamboised
دارای ویژگی‌های خاص و منحصر به فرد، معمولا در محصولات و هنر.
gamboler
گامبولر به شخصی اطلاق می‌شود که با حرکات و فنون آکروباتیک خود مخاطبان را سرگرم می‌کند.