integrifolious
انتگرایفولیس به برگهایی اطلاق میشود که کامل و بدون بریدگی هستند.
integrious
سالم به معنای داشتن صداقت و ویژگیهای اخلاقی خوب است.
integriously
بهطور سالم به معنای انجام اعمال با صداقت و اخلاق است.
integripallial
منطقه انتگرپالیال به بخشی از سیستم عصبی اشاره دارد که نقشهای خاصی را دارد.
integripalliate
انتگرپالیال به معنای به کارگیری روشهای مرتبط با سیستمهای خاص است.
integrities
یکپارچگی به معنای حفظ ویژگیها و کامل بودن اطلاعات یا اشیاء است.
integropallial
ساختارهایی در مغز که به بررسی ارتباطات عصبی مربوط میشوند.
integropallialia
یک دستهبندی علمی در زمینه زیستشناسی دریایی که به بررسی موجودات دریایی خاص میپردازد.
integropalliata
گروههایی از موجودات آبی که به بررسی تعاملات اکولوژیکی پرداخته میشود.
integropalliate
فرایندی که طی آن یافتهها یا اطلاعات مرتبط با هم گروهبندی و تحلیل میشوند.
integumation
پوشش یا لایهای که به عنوان محافظ در برابر محیط عمل میکند.
integumental
سیستم اینتگومنتال به معنای مجموعهای از ارگانها و بافتها است که به حفاظت بدن از آسیبها و عفونتها کمک میکند.
integumentary
سیستم اینتگومنتاری به مجموعهای از اعضا و بافتهایی گفته میشود که شامل پوست و ضمایم آن است.
integumentation
اینتگومنتیشن به فرآیند ایجاد یا وجود لایههای حفاظتی در موجودات زنده اشاره دارد.
inteind
اینتایند به معنای کشیدن یا گسترش دادن چیزی است.
intellectation
اینتلکتیشن به معنای فرآیند تفکر عمیق و تحلیل مسائل است.
intellected
اینتلکتد به معنای برخوردار از نبوغ یا دانش بالا است.
intellectible
قابل فهم، چیزی که میتوان آن را درک کرد و توضیح داد.
intellective
مرتبط با تفکر و درک؛ مربوط به تواناییهای ذهنی.
intellectualisation
فرایند بررسی یا توضیح یک موضوع به شیوهای عقلانی و منطقی به منظور کاهش احساسات.
intellectualistic
مربوط به فلسفه یا ایده های فکری؛ معطوف به عمل تفکر به جای احساسات یا تجربیات عاطفی.
intellectualizer
فکریساز، شخصی که به بررسی و تحلیل عمیق ایدهها و مفاهیم فکری میپردازد.
intelligenced
فکریشده، به معنای داشتن کیفیت یا سطح بالای هوش و درک.
intelligency
درک، توانایی فکری و هوش در تجزیه و تحلیل اطلاعات.
intelligencing
فهمیدن، فرآیند درک و تحلیل اطلاعات به منظور کاربردی کردن آنها.
intelligentiary
فکرین، گروهی از افراد دارای دانش و تفکر عمیق در یک حوزه خاص.
intelligibilities
قابلیت فهم، میزان فهم یا درک میان دو زبان یا گویش، یا بین افراد در زبانهای مختلف.
intelligibleness
کیفیت یا وضعیت قابل فهم بودن، اینکه چقدر یک پیام واضح و درک شدنی است.
intelligibly
به طور واضح و درکپذیر، به طوری که دیگران بتوانند آن را بفهمند.
intelligize
قابل فهم کردن یا واضح توضیح دادن یک ایده یا مفهوم.