plotinize
پلوتینیک کردن، به معنای تفسیر یا مرتبط کردن ایدهها با فلسفه پلوتینوس است.
plotless
بدون طرح، به معنای نداشتن داستان یا فلزاتی که عموماً در یک اثر ادبی یا هنری موجود است.
plotlessness
بیقصه بودن به معنای عدم وجود یک داستان یا خط روایی مشخص در یک اثر هنری یا ادبی است.
plotlib
کتابخانهای در زبان برنامهنویسی پایتون برای ترسیم نمودارها و تجسم دادهها.
plotosid
نوعی ماهی آب شور از خانوادهی Plotosidae با خصوصیات خاص.
plotproof
ساختاری در داستاننویسی که بر روی موضوعات یا شخصیتها تمرکز میکند و نیاز به خط داستانی ندارد.
plottage
مساحت کل اراضی که میتوان برای ساخت و ساز یا توسعه استفاده کرد.
plottages
چندین قطعه از زمین که میتوانند به صورت جداگانه یا جمعی توسعه یابند.
plottery
قرعهکشی، یک روش انتخاب تصادفی برندگان از میان افراد یا بلیتهای خریداری شده است.
plottier
دقت در طرحریزی و جزئیات برنامه، اشاره به تفکر دقیق در مورد آینده.
plotties
طرحها یا نقاشیهای کوچک که به منظور تزئین یا روایت داستان استفاده میشوند.
plottiest
بسیار دقیق و پیچیده در تنظیم یا ترکیب جزئیات یک طرح.
plottingly
به شیوهای دقیق و پرجزئیات، به ویژه در مورد برنامهریزی.
plotton
یک طرح یا داستان به شدت مورد توجه، به ویژه در ادبیات یا نمایش.
plotx
plotx یک اصطلاح ریاضی یا فنی است که به متغیر یا نقطهای در یک فضای مشخص اشاره دارد.
ploughboy
پسر کشاورز، به طور سنتی به پسرانی اطلاق میشود که در مزارع کار میکنند و با کشاورزی سروکار دارند.
plougher
شخمزن، ابزاری است که برای شخم زدن زمین کشاورزی استفاده میشود.
ploughers
شخمزنها، به گروهها یا افرادی اطلاق میشود که در کشاورزی و شخمزنی فعالیت میکنند.
ploughfish
ماهی شخمزن نوعی ماهی است که معمولاً در آبهای کم عمق زندگی میکند.
ploughfoot
پای شخمزن، جزئی از شخمزن است که برای نفوذ به زمین طراحی شده است.
ploughgang
گروه یا دستهای از افرادی که برای شخم زدن یک زمین کشاورزی مشترک کار میکنند.
ploughgate
اجزایی از شخمزن که برای کنترل عمق شخم و نوع خاک استفاده میشود.
ploughhead
قسمتی از شخمزن که به زمین نزدیک است و به ایجاد شخم در خاک کمک میکند.
ploughjogger
شخصی که وظیفه نگهداشتن شخمزن در مسیر تعیین شده را بر عهده دارد.
ploughline
رشته یا زنجیری که شخمزن را به وسیلهای برای کشش متصل میکند.
ploughmanship
مهارتها و فنون مربوط به مدیریت و استفاده از شخمزن.
ploughmell
ملاخ، بخشی از شخمزن که در فرآیند شخم زدن به چرخاندن خاک کمک میکند.
ploughpoint
نوک شخمزن، انتهای تیز و برندهی شخمزن که به وارد شدن به خاک کمک میکند.
ploughshoe
کف شخمزن، بخشی از شخمزن که وزن آن را حمایت میکند و به ثبات آن کمک میکند.
ploughstaff
شاخک، بدنه اصلی شخمزن که دیگر اجزاء به آن متصل میشود.
ploughstilt
پایه شخمزن، بخشی از شخمزن که عمق کار آن را تنظیم میکند.
ploughtail
دم شخمزن، آخرین قسمت شخمزن که وظیفه تمام کردن شیار را دارد.
ploughwise
به طرز صحیح یا با مهارت در شخم زدن، به ویژه در کشاورزی.
ploughwright
فردی که شخم را میسازد یا تعمیر می کند، متخصص در آلات کشاورزی.
plouk
صدا یا صدای خاصی که شبیه به حباب یا فشردن شیء است.
plouked
به حالت یا اقدام ایجاد صدای پلاوک یا مایعات شکسته و افتاده.
plouky
حالت یا توصیف زمین یا مادهای که کمعمق و شل است.
plounce
پرش یا نشستن ناگهانی و با انرژی به روی چیزی.
plousiocracy
پلوثییارکسی، نظامی سیاسی که در آن قدرت در دست ثروتمندان است.
plout
فقدان غنای مالی، قدرت و ثروت به خصوص در یک جامعه.