splicings
پیوندها یا اتصالاتی که برای ایجاد یک واحد کامل یا بهبود یک ساختار استفاده می‌شوند.
splinder
نوعی ابزار که برای کمک به نصب یا اتصال قطعات به کار می‌رود.
splineway
سیستمی که به اجزا کمک می‌کند تا به صورت هماهنگ و یکنواخت حرکت کنند.
splintage
روند قرار دادن یک تکه چوب یا ماده‌ای دیگر برای حمایت از یک اندام معیوب.
splintbone
استخوانی در پا یا پای دام‌ها که نقش مهمی در پایدار نگه داشتن ساختار دارد.
splinterd
شکستن یک جسم سخت به تکه‌های کوچک و تیز.
splintery
شکاف‌دار به حالتی اطلاق می‌شود که دارای ذرات کوچک و تیز باشد که می‌تواند به پوست آسیب برساند.
splinterize
به شکاف دادن یا جدا شدن به تکه‌های کوچکتر اشاره دارد، به ویژه در مورد مواد سخت.
splinterless
به حالتی اشاره دارد که در آن هیچ‌گونه شکاف یا ذره تیز وجود ندارد.
splinternew
به نوآوری و استفاده از مواد تازه و جدید در یک زمینه خاص اشاره دارد.
splinterproof
به نوعی مواد اطلاق می‌شود که نمی‌شکافند و ایمن هستند.
splinty
به حالتی اطلاق می‌شود که دارای لبه‌های تیز و شکاف‌دار باشد که ممکن است خطرناک باشد.
splintwood
چوب شکسته، چوبی است که به قطعات نازک تقسیم شده و معمولاً در ساخت وسایل دستی استفاده می‌شود.
splitbeak
نوک شکسته، نوعی نوک پرنده است که به دو قسمت تقسیم شده و معمولاً موجب تغییر در روش تغذیه می‌شود.
splite
به معنای تقسیم یا شکستن چیزی به دو قسمت یا بیشتر است.
splitfinger
انگشت شکسته به وضعیتی اطلاق می‌شود که در آن یکی از انگشتان دچار شکستگی یا ترک می‌شود.
splitfruit
میوه شکاف خورده به حالتی اطلاق می‌شود که در آن میوه به دو قسمت باز می‌شود و معمولاً نشان‌دهنده پختگی است.
splitmouth
دهان شکافته به وضعیتی اطلاق می‌شود که در آن بافت‌های دهان یا لب‌ها دچار ترک یا آسیب می‌شوند.
splitnew
تقسیم ایده‌ها یا وظایف جدید به بخش‌های جداگانه.
splitnut
تقسیم کردن مغزی که درون میوه‌ای قرار دارد.
splitsaw
ابزاری برای برش چوب که طراحی خاصی برای تقسیم کردن دارد.
splittable
قابلیت تقسیم شدن به بخش‌های کوچکتر.
splittail
دمی که به دو قسمت تقسیم می‌شود و برای شنا بهتر طراحی شده است.
splitted
تقسیم و شکستن چیزی به بخش‌های کوچکتر.
splitten
تقسیم شده به دو یا چند بخش، معمولاً ناخواسته و به خاطر یک نیروی خارجی.
splitterman
شخصی که مسئول تقسیم و شکست دادن چوب‌ها به تکه‌های کوچکتر است.
splitworm
کرم یا موجودی که بدنش به دو نیم تقسیم شده و می‌تواند در محیط‌های مرطوب زندگی کند.
splodgy
نامرتب و لکه‌دار، معمولاً به یک سطح اشاره دارد که به درستی انجام نشده است.
sploit
نوعی نرم‌افزار یا کد که برای استفاده از آسیب‌پذیری‌های امنیتی نوشته شده است.
splore
کشف یا کاوش یک منطقه، به‌ویژه در جستجوی چیزهای جدید.
splores
کاوش کردن، کند و کاو کردن، به معنای بررسی و کشف مکانی به طور عمیق.
sploshy
گل‌آلود و مرطوب، به معنای چسبنده یا مایع و خیس.
splotchy
لکه‌دار، به معنای وجود ناهماهنگی در رنگ یا الگو.
splotchier
لکه‌دارتر، به معنی وجود لکه‌های بیشتر در مقایسه با چیزی دیگر.
splotchiest
لکه‌دارترین، به معنی دقیق‌تر از لکه‌های موجود در مقایسه با دیگران.
splotchily
به صورت لکه‌دار، با وجود لکه‌ها و ناهماهنگی.
splotchiness
لکه‌دار بودن، حالتی از عدم یکنواختی یا وجود ناهماهنگی در رنگ یا بافت یک سطح.
splother
به معنای پاشیدن یا پخش کردن رنگ یا مایعات به طرز پراکنده و غیرمنظم.
splunge
به معنای خرج کردن بیشتر از حد معمول یا لذت بردن از چیزی گران‌قیمت یا خاص.
splunt
صدای ناگهانی و بلندی که به هنگام سقوط یا ترکیدن چیزی ایجاد می‌شود.