fatheadedly
به طرز احمقانه، با سادگی یا حماقت.
fatheadedness
احمق بودن، عدم توانایی در درک موقعیت یا شرایط.
fathearted
دل بزرگ، به معنای داشتن مهربانی و علاقه به کمک به دیگران است.
fathercraft
فن‌آوری پدری، به مهارت‌ها و دانش‌هایی گفته می‌شود که پدران برای تربیت و مراقبت از فرزندان خود نیاز دارند.
fatherkin
فامیل‌پدری، به خویشاوندی‌هایی اشاره دارد که به یک پدر یا خط پدری مربوط می‌شود.
fatherlandish
وطن‌پدری، به معنای احساسی است که نسبت به سرزمین و خانواده‌ی پدری خود دارید.
fatherlike
پدری‌مانند، به صفت‌های و ویژگی‌هایی اشاره دارد که مطابق با یک پدر دلسوز و مراقب است.
fatherliness
پدری، به ویژگی‌ها و رفتارهایی اشاره دارد که به دور از پدر بودن، نیاز به دلسوزی و حمایت دارد.
fatherling
پدر کوچک، اصطلاحی برای اشاره به پدر که به نقش پدری خود به روشی نرم و محبت‌آمیز عمل می‌کند.
fathmur
فاتمر، اصطلاحی که به یک عنصر یا نماد خاص در فرهنگ‌ها و مراسم‌های قدیمی اشاره دارد.
fathogram
فاتوگرام، اصطلاحی برای تصویر یا نموداری که روابط و اتصال‌ها را مورد بررسی قرار می‌دهد.
fathomable
قابل فهم، به معنای آن که بتوان عمق یا معنی چیزی را درک کرد.
fathomableness
قابل فهم بودن، اشاره به این که چه اندازه چیزی قابل درک و توضیح است.
fathomage
درک، اندازه‌گیری یا تحلیل عمق و معانی مختلف در زمینه‌های مختلف.
fathomer
فاطوما به کسی اطلاق می‌شود که قادر به درک عمیق و عمیق‌تر مسائل یا احساسات است.
fathomlessly
به معنای عمیق و غیرقابل درک است و نمی‌توان آن را به راحتی فهمید.
fathomlessness
حالت یا کیفیت عمیق و غیرقابل درک بودن است.
faticableness
به معنای کیفیت یا حالتی است که باعث خستگی یا آزار می‌شود.
fatidical
به معنای پیشگویانه و ناظر به سرنوشت است.
fatidically
به معنای به صورت پیشگویانه و مرتبط با پیشگویی است.
fatiferous
فتیفر به معنای مرگبار یا مضر است، به ویژه در زمینه مواد شیمیایی یا خطرناک.
fatigability
خستگی‌پذیری به معنای قابلیت فرد برای تجربه خستگی است.
fatigable
خستگی‌پذیر به معنای ظرفیت فرد برای خسته شدن و نیاز به استراحت است.
fatigableness
خستگی‌پذیری به معنی میزان توانایی یک ماده یا فرد برای خسته شدن است.
fatigate
فتیگت به معنای خسته کردن یا خستگی ایجاد کردن است.
fatigated
فتیگیتد به معنای خسته یا بی‌حوصله است.
fatigating
خسته کننده، باعث خستگی شدن، فعالیتی که باعث می‌شود فرد احساس خستگی کند.
fatigation
خستگی، حالتی که در آن انرژی فرد کاهش یافته و احساس ضعف می‌کند.
fatiguability
خستگی‌پذیری، قابلیت فرد برای احساس خستگی در اثر فعالیت یا فشار.
fatiguabilities
خستگی‌پذیری‌ها، حالت‌های مختلف قابل احساس خستگی در افراد.
fatiguable
خستگی‌پذیر، اشاره به توانایی فرد برای خستگی.
fatigueless
بدون خستگی، حالتی که فرد احساس خستگی نمی‌کند.
fatiguesome
خسته‌کننده، صفتی برای توصیف چیزی که باعث خستگی می‌شود.
fatiguingly
به طور خسته‌کننده، ادی که صفت 'fatiguesome' را توصیف می‌کند.
fatil
مفهومی فلسفی که به نوعی از ناپایداری یا بی‌ثباتی اشاره دارد.
fatiloquent
توصیفی برای زبانی که به صورت فصیح و تاثیرگذار باشد.
fatima
نام زنانه‌ای که در فرهنگ‌های مختلف به کار می‌رود.
fatiscence
مرحله‌ای در فرایند فساد یا رسیده شدن میوه یا سبزیجات.
fatiscent
فتیسنت به معنی فاسد و خراب شده است که معمولاً برای مواد غذایی یا گیاهان استفاده می‌شود.
fatless
بدون چربی، به غذایی اشاره دارد که در آن چربی اضافه نشده است.