omnitude
حجم یا وسعت تجربه یا وجود که شامل جنبههای مختلف زندگی انسان است.
omnivagant
شخصی که به تجربههای متفاوت و سفر به مکانهای مختلف علاقهمند است.
omnivalence
همهجاویتی، توانایی درک و فهم تمام جنبهها و چشماندازها در یک موضوع یا وضعیت خاص.
omnivalent
همهجاواب، صفتی که به افرادی اطلاق میشود که توانایی درک و بررسی وضعیتها از دیدگاههای متعدد را دارند.
omnivalous
همهجاخور، به موجوداتی اطلاق میشود که میتوانند از منابع غذایی متنوعی استفاده کنند.
omnivarious
همهجاگون، به طیف وسیعی از علایق یا رویکردها اطلاق میشود.
omnividence
همهشواهد، شواهدی که به درک عمیقتر موضوعات مختلف کمک میکند.
omnivident
همهشواهدی، به نگاهی اطلاق میشود که اطلاعات و شواهد متنوعی را در نظر میگیرد.
omnivision
دانش یا فناوری که به بینایی یا دیدن از تمام زوایا اشاره دارد.
omnivolent
خصوصیتی که به تمایل به آسیب رساندن به دیگران اشاره دارد.
omnivora
حیواناتی که از هر دو منبع غذایی گیاهی و جانوری تغذیه میکنند.
omnivoracity
داشتن تمایل شدید به انواع مختلف مواد غذایی یا محصولات.
omnivorant
اشاره به موجوداتی که از هر دو منبع گیاهی و جانوری تغذیه میکنند.
omnivorism
همهخواری، عادت یا رفتار مصرف غذا از هر دو منبع گیاهی و حیوانی.
omnivorously
به شیوهای که شامل هر دو نوع غذا گیاهی و حیوانی باشد.
omnivorousness
ویژگی یا حالت همهخوری، یعنی توانایی مصرف غذا از هر دو منبع گیاهی و حیوانی.
omodynia
درد ناشی از تنش یا اسپاسم عضلات.
omohyoid
عضلهای در گردن که به استخوان هیوئید متصل میشود.
omoideum
اصطلاحی در آناتومی برای توصیف ساختارهای خاص در بدن.
omophagic
اوموفاژیک به معنای خوردن گوشت خام و مرتبط با عادات غذایی برخی فرهنگها است.
omophagies
جمع کلمه اوموفاژیک، به مجموعهای از عادات غذایی که در آنها گوشت خام مصرف میشود اشاره دارد.
omophagist
شخصی که به خوردن گوشت خام معمولاً در زمینههای فرهنگی یا پزشکی اعتقاد دارد.
omophagous
به معنای وابسته به خوردن گوشت خام، معمولاً در بحثهای غذایی و زیستشناسی استفاده میشود.
omophoria
اصطلاحی برای توصیف آیینی که در آن مصرف گوشت خام صورت میگیرد.
omophorion
نماد یا لباس مخصوصی که در مراسمهای خاص استفاده میشود.
omoplate
اوموپلات، استخوانی در قسمت بالای کتف است که به اتصال بازو به تنه کمک میکند.
omoplatoscopy
اوموپلاتوسکوپی، روشی پیچیده است که در آن تصاویر داخلی اوموپلات گرفته میشود.
omostegite
اوموستگیت، ساختاری در بدن برخی از حشرات است که در دسته بندی و مشخصات آنها استفاده میشود.
omosternal
اوموسترنال، به عضلاتی اطلاق میشود که در ناحیه قفسه سینه قرار دارند.
omosternum
اوموسترنوم، بخشی از اسکلت موجودات مهرهدار است.
omphacy
اومفاسی، به ناحیهای در بدن که ناف در آن واقع شده، اشاره دارد.
omphacine
امفاسین نوعی سنگ قیمتی است که معمولا در سنگهای دگرگونی یافت میشود و معمولاً به رنگ سبز مایل به زرد است.
omphacite
امفاسیت یک ماده معدنی است که به گروه پیروکسن تعلق دارد و معمولاً در سنگهای دگرگونی با فشار بالا یافت میشود.
omphalectomy
امفالهکتومی عمل جراحی برای برداشتن ناف یا بقایای آن است و معمولاً در نوزادان انجام میشود.
omphali
امفال به نقاط یا ساختارهای میانه در بدن اشاره دارد و در توسعه و رشد جنینی اهمیت دارد.
omphalic
امفالی به منطقهای اطلاق میشود که به ناف ارتباط دارد و در پزشکی اهمیت ویژهای دارد.
omphalism
امفالیسم به پاسخ به سوالات فلسفی نسبت به مرکزیت و وجود عالم اشاره دارد.
omphalode
امفالود، ارگانی در ناحیه ناف که نقش خاصی در جنینها دارد.
omphalodia
امفالودیا، شرایط غیرطبیعی یا اختلالاتی که به ناحیه ناف مربوط میشود.