overgreat
بیش از حد بزرگ یا عظیم، به معنی بیش از آنچه که باید باشد.
overgreatly
به طور بیش از حد بزرگ، به صورت زیاده از حد و غیرمعمول.
overgreatness
عظمت بیش از حد، به معنی بیش از آنچه که باید.
overgreed
طمع بیش از حد به معنی اشتیاق شدید برای داشتن بیشتر از آنچه نیاز است، است که معمولاً به نتایج منفی منجر می‌شود.
overgreedy
طمعکار به کسی اطلاق می‌شود که بیش از حد به دنبال دستاوردها و ثروت باشد.
overgreedily
به صورت طمعکارانه عمل کردن، به معنای نشان دادن رفتار طمع معمولاً در موقعیت‌های تجاری یا سرمایه‌گذاری.
overgreediness
حالتی که در آن شخص بیش از حد طمع می‌کند و این طمع به مشکلات و عواقب منفی منجر می‌شود.
overgrieve
به معنای غمگینی بیش از حد و ناپایدار ناشی از از دست دادن کسی یا چیزی است.
overgrieved
احساس شدید غم و سوگ در نتیجه از دست دادن، که می‌تواند به روحیه و رفتار فرد آسیب بزند.
overgrieving
بیش از حد سوگواری، به معنای ابراز احساسات غم و اندوه ناشی از دست دادن شخص یا چیزی به گونه‌ای که مانع از ادامه زندگی عادی می‌شود.
overgrievous
بسیار نگران‌کننده یا جدی، به ویژه در مورد مسائل عاطفی یا اجتماعی.
overgrievously
به صورت بیش از حد نگران‌کننده یا جدی.
overgrievousness
وضعیت یا حالتی که بیش از حد نگران‌کننده باشد.
overgrind
بیش از حد نرم کردن یا خرد کردن چیزی.
overgross
بیش از حد خشن یا غیرحرفه‌ای.
overgrossly
به طور افراطی و غیرمعمولاً بیش از حد، به خصوص در توصیف ویژگی‌ها یا کمیت‌ها.
overgrossness
بیش از حد بزرگ یا مبالغه‌آمیز بودن، به ویژه در توصیف یا بیانیه‌ها.
overguilty
احساس گناه افراطی یا غیرمنطقی، فراتر از حد معمول.
overgun
استفاده از سلاح یا قدرت بیش از حد برای موقعیت یا کار خاص.
overhail
به کار بردن نیروی بیش از حد، به ویژه در زمینه‌های طبیعی یا رقابتی.
overhair
به کاربردن یا ازدیاد بیش از حد مو در زمینه‌های مد یا زیبایی.
overhale
بازنگری کردن، به معنای بررسی و اصلاح چیزی به منظور بهبود و بهینه‌سازی آن.
overhalf
بیش از نیمی، به معنای قسمتی از چیزی که بیشتر از نیمی از آن است.
overhanded
بالاخره، به معنای حرکتی که از بالای شانه انجام می‌شود.
overhandicap
ایجاد موانع اضافی، به معنای اینکه قوانین یا مقررات به گونه‌ای هستند که به شدت مانع پیشرفت یا رقابت می‌شوند.
overhandicapped
بیش از حد موانع، به معنای اینکه فرد یا گروهی با مشکلات یا محدودیت‌های اضافی مواجه می‌شود.
overhandicapping
فرایند ایجاد موانع اضافی، به معنای اینکه قوانین یا شرایط به گونه‌ای هستند که افراد را دلسرد یا ناامید می‌کنند.
overhanding
پرتاب توپ به سبک رو به پایین، به ویژه در ورزش‌هایی مانند بیس بال و تنیس.
overhandle
بیش از حد دست زدن به چیزی، مخصوصاً به منظور آسیب نرساندن.
overhandled
به حالتی اطلاق می‌شود که یک شیء به‌طور غیرمجاز و بیش از حد لمس یا جابجا شده است.
overhandling
رفتار بیش از حد دست زدن به چیزی، که می‌تواند باعث آسیب به آن یا فرد شود.
overhands
پرتاب یا ضربه‌ای که با دست رو به پایین انجام می‌شود.
overhappy
احساس خوشحالی بیش از حد، تا جایی که ممکن است از شرایط واقعی دور شود.
overhappily
بیش از حد خوشحال، به طوری که شادی فرد به وضوح قابل مشاهده باشد.
overhappiness
احساس شادی بیش از حد، که ممکن است باعث احساس ناپسند در دیگران شود.
overharass
آزار بیش از حد کسی، به ویژه به خاطر رفتار یا درخواست‌های او.
overharassment
آزار بیش از حد، غالباً در محیط کار یا اجتماعی، که موجب ناراحتی و استرس می‌شود.
overhard
بیش از حد سخت، به طوری که فرد دچار خستگی یا استرس شود.
overharden
سخت کردن بیش از حد یک ماده، به ویژه مواد نرم یا انعطاف‌پذیر.
overhardy
بسیار سخت جان؛ به معنای مقاوم و قوی‌تر از حد معمول در برابر شرایط سخت است.