syncephalic
ساختاری که در آن اجزای مغز با همدیگر پیوند خورده‌اند.
syncephalus
وضعیتی نادر که در آن دو یا چند مغز در یک بدن وجود دارد.
syncerebral
به ارتباطات و تعاملات بین بخش‌های مختلف مغز اشاره دارد.
syncerebrum
سینسربوم، بخشی از مغز است که در پردازش و تنظیم احساسات و عواطف نقش دارد.
sincereness
صمیمیت، نشان‌دهنده صداقت و راستگویی در رفتار یا گفتار است.
sincerities
صمیمیت‌ها، اعمال یا کلماتی که (صادق و بدون فریب بودن) بیانگر صداقت و راستگویی هستند.
synchysis
سینکسیس، نوعی اختلاط در ترکیب جمله است که می‌تواند موجب سردرگمی شود.
synchitic
سینکیتیک، به تعاملات یا اقدام‌های همزمان در یک زمینه خاص اشاره دارد.
synchytriaceae
سینچیتریاسه، خانواده‌ای از گیاهان است که شامل انواع مختلفی از گونه‌ها می‌شود.
synchytrium
سینکتریوم نوعی قارچ است که معمولاً بر گیاهان تأثیر می‌گذارد و می‌تواند باعث بیماری‌های گیاهی شود.
synchondoses
سینکندوزها، مفاصل غضروفی هستند که استخوان‌های مختلف را به هم متصل می‌کنند و در رشد بدن نقش دارند.
synchondrosial
سینکندروزیال به مفاصل اشاره دارد که در آن‌ها غضروف بین استخوان‌ها وجود دارد و نقش مهمی در زیرساخت مفاصل دارد.
synchondrosially
به شیوه‌ای که در آن غضروف اتصال بین استخوان‌ها در مفاصل سینکندروزیال است.
synchondrotomy
سینکندروتومی به عمل جراحی اشاره دارد که در آن یک برش در مفصل غضروفی ایجاد می‌شود.
synchoresis
سینکوره‌سیس به تکنیکی در بازتوانی و توان‌بخشی اشاره دارد که بر بهبود هماهنگی حرکتی تمرکز دارد.
synchroflash
سینکروفلاش نوعی فلاش عکاسی است که بلافاصله با شاتر دوربین همزمان شده و باعث ثبت حرکات سریع می‌شود.
synchromism
سینکرمیزم یک جنبش هنری است که بر هماهنگی بین رنگ و صدا تأکید دارد و معمولاً به صورت تجسمی نمایش داده می‌شود.
synchromist
سینکرومیست به هنرمندانی اطلاق می‌شود که بر اهمیت رنگ و تأثیر آن بر احساسات در هنر تأکید دارند.
synchronal
همزمان به معنای وقوع یا انجام یک عمل در یک زمان مشخص است که معمولاً به هماهنگی اشاره دارد.
synchrone
همزمان به معنای برقراری زمان و ترتیب مشخص بین اجزاء یا رویدادها است.
synchroneity
همزمانی به معنای وجود یا وقوع چندین عمل یا رویداد در یک زمان خاص است.
synchronical
هماهنگ، به معنای همزمان یا همزمانی در وقوع یا وجود.
synchronically
به طور همزمان، به معنای اینکه چندین چیز به صورت همزمان یا همزمان انجام می‌شود.
synchronies
همزمانی‌ها، به معنای وجود چند چیز در یک زمان یکسان یا در یک زمان نزدیک به هم.
synchroniser
همگام‌ساز، وسیله یا نرم‌افزاری که همزمانی را بین چندین چیز ایجاد می‌کند.
synchronistic
همزمان‌شناختی، به معنای وجود رویدادها یا تجربیاتی که به صورت تصادفی یا همزمان به هم مرتبط می‌شوند.
synchronistical
همزمان‌شناختی، به معنای مطالعه یا بررسی همزمانی‌ها و ارتباطات معنی‌دار آن‌ها.
synchronistically
به شیوه‌ای که دو یا چند رویداد به‌طور همزمان و به‌طور غیرمستقیم به هم مرتبط هستند.
synchronizable
قابل هماهنگ‌سازی، یعنی قابلیت تطابق در زمان عملکرد یا داده‌ها را دارد.
synchronizer
ابزاری یا برنامه‌ای که وظیفه هماهنگ‌سازی زمان یا داده‌ها را بر عهده دارد.
synchronizers
جمع هماهنگ‌کننده‌ها که به هماهنگ‌سازی زمان یا داده‌ها در سیستم‌های مختلف کمک می‌کند.
synchronograph
دستگاهی که برای اندازه‌گیری زمان و ثبت رویدادها به‌کار می‌رود.
synchronology
علمی که به بررسی و تحلیل هم‌زمانی رویدادها می‌پردازد.
synchronological
سنکرونوژیک، مربوط به زمان و ترتیب اتفاقات، به ویژه در تاریخ شناسی و مطالعه رویدادها به صورت زمانی.
synchronoscope
سنکرونسکوب، دستگاهی برای اندازه‌گیری و نمایش اختلاف فاز بین دو سیگنال که در مهندسی الکترونیک کاربرد دارد.
synchronously
به طور همزمان، در یک زمان واحد و هماهنگ.
synchronousness
سینکرونوسنس، کیفیت یا حالت همزمان بودن، به ویژه در زمینه‌های فنی و علمی.
synchroscope
سنکرونسکوب، ابزاری برای اندازه‌گیری و نمایش سویه یا اختلاف فاز سیگنال‌ها با هدف هماهنگ‌سازی آن‌ها.
sincipita
سینسیپیتا، بخش جلویی جمجمه انسانی، شامل ناحیه سر.
sincipital
سینسیپیتال به ناحیه‌ای در قسمت جلویی سر یا جمجمه اشاره دارد.