tarefa
تارفا، به معنی کار یا وظیفه ای که باید انجام شود.
tarefitch
تارفتیچ، یک نوع راهنما یا دستورالعمل که کار را آسان می‌کند.
tarentala
تارنتالا، به یک نوع نمایش یا رویداد فرهنگی اشاره دارد.
tarente
تارنت، به یک ویژگی جغرافیایی خاص اشاره دارد.
tarentine
تارنتین، به فرهنگی اشاره دارد که در منطقه‌ای خاص شکل گرفته است.
tarentism
تارنتیسم، به یک مفهوم اجتماعی یا فرهنگی اشاره دارد.
tarentola
تارنتولا، نوعی سوسمار کوچک، معمولاً در مناطق گرم و مرطوب زیست می‌کند و برخی از آن‌ها می‌توانند به رنگ‌های متفاوتی باشند.
tarepatch
تکه‌پارچه‌ای که برای پوشاندن یا تعمیر آسیب در بافت پارچه استفاده می‌شود.
tareq
نامی عربی که به معنای حرکت سریع و شتاب است.
tarfa
نوعی گل یا گیاه با جلوه‌های زیبا و بوی خوش.
tarflower
نوعی گل که به خاطر زیبایی و نقش خود در اکوسیستم شناخته می‌شود.
targed
به معنای تمرکز یا هدف قرار دادن، به ویژه در زمینه معرفی یا شناسایی.
targeman
تارگمن به معنی کسی است که به عنوان راهنما و هدایت کننده اهداف یا مسیرها عمل می‌کند.
targer
تارجر به کسی گفته می‌شود که هدف خاصی را جستجو می‌کند یا دنبال می‌کند.
targeteer
هدفگیر به شخصی اطلاق می‌شود که در شناسایی و تعیین اهداف در زمینه‌های مختلف تخصص دارد.
targetier
هدفگیر به فردی اطلاق می‌شود که در تعیین و دستیابی به اهداف، با توجه به شرایط متفاوت عمل می‌کند.
targetless
بدون هدف، به وضعیتی اطلاق می‌شود که شخص هیچ هدفی برای دست‌یابی ندارد.
targetlike
شبیه به هدف، به چیزی اطلاق می‌شود که ویژگی‌های یک هدف را دارا باشد.
targetshooter
تیرانداز هدف، شخصی که به هدف‌های مشخصی تیراندازی می‌کند.
targing
هدف‌گذاری، عمل مشخص کردن هدف به منظور رسیدن به موفقیت در یک برنامه.
targumic
ترجومیکی، مربوط به ترجمه‌های آریامی یا تفسیرهای مذهبی.
targumical
ترجومیکال، مرتبط با ترجمه‌ها و تفسیرهای مذهبی آریامی.
targumist
تارجومیست، شخصی که به ترجمه یا تفسیر متون مذهبی قدم می‌زند.
targumistic
ترجومیکال، مربوط به تحقیقات و تحلیل‌های سده‌های میانی و متون دینی.
targumize
تارگومیز کردن به معنای ترجمه یک متن به زبان آرامی است، عمدتاً در زمینه متون دینی و تاریخی.
tarheel
تار هیل لقب افرادی است که از ایالت کارولینای شمالی آمریکا می‌آیند و به خصوص در ورزش‌های کالج به کار می‌رود.
tarheeler
تار هیلر به فردی اشاره دارد که در جوامع تار هیل به فعالیت‌های خیریه و اجتماعی کمک می‌کند.
tarhood
تار هود به احساس هویتی می‌پردازد که در میان ساکنان کارولینای شمالی وجود دارد.
tari
تاری یک غذای محلی و سنتی است که معمولاً با مواد طبیعی و تازه تهیه می‌شود.
tariana
زبان تار یانا، زبانی است که توسط برخی از جوامع بومی در آمریکای جنوبی صحبت می‌شود و با حفظ سنت‌ها و فرهنگ آنها مرتبط است.
taryard
تریارد، مکانی برای نگهداری و ذخیره سازی مواد و وسایل کشاورزی.
taryba
تاریبا، یک نهاد یا گروهی که مسئولیت‌های خاصی دارد و معمولاً برای مدیریت یا سازماندهی فعالیت‌ها شکل گرفته است.
tarie
تعرفه، یک هزینه یا مالیاتی که بر روی کالاهای وارداتی یا صادراتی وضع می‌شود.
tariffable
قابل تعرفه گذاری، به کالاهایی اشاره دارد که تحت قوانین تعرفه ها مشمول مالیات یا هزینه می‌شوند.
tariffication
تعرفه گذاری، فرایند تعیین تعرفه‌های مالیاتی بر کالاها یا خدمات.
tariffism
تعرفه‌گرایی، سیاست یا رویکردی که در آن تعرفه‌های بالا برای حفاظت از صنایع داخلی ایجاد می‌شود.
tariffist
تعرفه‌شناس به فردی اطلاق می‌شود که به وضع تعرفه‌های گمرکی و حمایتی برای سختی در واردات معتقد است.
tariffite
تعرفه‌دان به فردی اطلاق می‌شود که در مذاکرات و تنظیم تعرفه‌ها فعالیت دارد.
tariffize
تعرفه‌گذاری عبارت است از وضع تعرفه‌های مالی بر روی کالاها یا خدمات به منظور کنترل واردات.
tariffless
بدون تعرفه به وضعیتی اشاره دارد که در آن تعرفه‌های گمرکی وجود ندارد.