bearbane
Bearbane، گیاهی که برای دفع خرس‌ها استفاده می‌شود.
bearbind
bearbind، یک نوع ابزار یا ماده که برای نگه‌داشتن یا محکم کردن چیزها به کار می‌رود، معمولاً در ساخت و ساز یا تعمیرات.
bearbine
bearbine، یک گیاه که در طبیعت رشد می‌کند و معمولاً خواص دارویی دارد.
bearbush
bearbush، یک نوع درختچه یا بوته که می‌تواند مأمن حیوانات باشد.
bearcoot
bearcoot، یک گونه جدید از حیوانات که ویژگی‌های خاصی دارد.
beardedness
beardedness، ویژگی داشتن ریش که ممکن است به نمای ظاهری و شخصیت فرد اشاره داشته باشد.
bearder
bearder، کسی که دارای ریش است و ممکن است در زمینه مراقبت از ریش دانش و تجربه داشته باشد.
beardless
بدون ریش، به وضعیتی اشاره دارد که در آن شخص به دلایل مختلفی ریش ندارد.
beardlessness
وضعیت یا حالت بدون ریش بودن.
beardlike
مانند ریش، به چیزهایی اطلاق می‌شود که شباهت به ریش دارند.
beardom
وضعیت یا فرهنگ داشتن ریش.
beardtongue
نام یک نوع گیاه از خانواده گیاهان گلدار.
beared
فعل حالت نشان دادن یا بروز دادن چیزی.
bearess
مادیان خرس، ماده خرس است که معمولاً از توله‌های خود مراقبت می‌کند.
bearfoot
با پای برهنه، در حالتی که پاها بدون کفش باشند.
bearfoots
جمع شکل 'با پای برهنه' برای اشاره به حالت برهنه بودن پاها.
bearherd
گله خرس، به معنی گروهی از خرس‌ها که معمولاً در کنار هم زندگی می‌کنند.
bearhide
پوست خرس، پوست یا کت خرس که معمولاً برای ساخت چیزهایی مانند فرش یا لباس استفاده می‌شود.
bearhound
تنبل خرس، نژادی از سگ که برای شکار خرس‌ها یا دنبال کردن آنها پرورش یافته است.
bearishly
به صورت منفی و نزولی، به ویژه در مورد انتظار کاهش قیمت‌ها یا وضعیت‌ها.
bearishness
نگرانی یا باور به کاهش قیمت‌ها یا وضعیت‌ها.
bearleap
حرکتی در ورزش یا بازی که شبیه پراکنده شدن در بین اعضاست.
bearlet
فرزند کوچک خرس، معمولاً تازه متولد شده یا هنوز جوان.
bearlike
مشابه خرس، به ویژه در مورد ابعاد یا خصوصیات فیزیکی.
bearm
اصطلاحی در بازی‌ها برای بیان عقب‌نشینی استراتژیک.
bearnaise
سس برنزه نوعی سس فرانسوی است که از زرده تخم‌مرغ، کره و ادویه‌ها تهیه می‌شود و معمولاً با گوشت و ماهی سرو می‌شود.
bearpaw
پای خرس، که معمولاً در اشکال مختلف هنری و طراحی‌ها به عنوان نمادی از قدرت و طبیعت دیده می‌شود.
bearship
رهبری، به عنوان یک وضعیت یا نقش مسئولیتی که فرد در جامعه یا گروهی بر عهده دارد.
beartongue
زبان خرس، نام یک نوع گیاه از خانوادهٔ گیاهان گل‌دار است که معمولاً در مناطق کوهستانی رشد می‌کند.
bearward
نگهدارنده خرس، کسی است که در کار با خرس‌ها و نمایش آن‌ها مهارت دارد.
bearwood
بیروود، نام یک منطقه جنگلی یا پارکی که معمولاً دارای زیبایی‌های طبیعی قابل توجهی است.
bearwoods
جنگل‌های خرس، منطقه‌ای جنگلی که به طور معمول خرس‌ها در آن زندگی می‌کنند.
bearwort
خار خرس، نوعی گیاه دارویی که برای خواص درمانی اش شناخته شده است.
beastbane
قاتل هیولا، ماده‌ای که قدرت مبارزه با موجودات وحشی را دارد.
beastdom
موجودات، دنیایی که در آن موجودات وحشی و خطرناک زندگی می‌کنند.
beasthood
موجودیت، حالت یا وضعیت تبدیل به موجودی وحشی یا هیولا.
beastily
به طور وحشیانه، به روش موجودی وحشی یا بی‌رحم.
beastish
نشان‌دهنده رفتار زشت، وحشی و غیرانسانی.
beastishness
کیفیت یا حالت زشت و وحشی بودن.
beastlike
مربوط یا مشابه به یک حیوان؛ سرشار از وحشیگری.