fatly
به طور قابل توجه و با قدرت و تأکید بیان می‌شود.
fatlike
شبیه به چربی، به چیزی اشاره دارد که بافت یا ویژگی‌های چربی را دارد.
fatnesses
دانش چاقی، که به میزان چربی موجود در بدن یا در مواد غذایی اشاره دارد.
fator
عامل یا فاکتوری که بر یک نتیجه یا وضعیت تأثیر می‌گذارد.
fatshedera
فَتسِه‌درا، گیاهی کاربردی و زینتی که ترکیبی از فَتسیا و هدر است، و در نگه‌داری آسان است.
fatsia
فَتسیا، گیاهی زینتی با برگ‌های بزرگ که به‌خاطر زیبایی و تنوع در باغ‌ها کشت می‌شود.
fatsoes
چاق‌برگ، اصطلاحی غیررسمی و کمی توهین‌آمیز که به افرادی با اضافه وزن اشاره دارد.
fatstocks
سهام چاق، به سهامی اطلاق می‌شود که به خاطر موفقیت‌های مالی و عملکرد خوب آنها مشکلات مالی کمتری دارند.
fattable
چاق‌برگ، ویژگی‌ای که به خاصیت تحمل وزن و دوام یک میز اشاره دارد.
fattenable
چاق‌بردار، به حیواناتی اطلاق می‌شود که به آسانی با تغذیه مناسب می‌توان آنها را چاق کرد.
fattener
چرب‌کننده، ماده‌ای است که برای افزایش چربی یا حجم یک غذا اضافه می‌شود.
fatteners
چرب‌کننده‌ها، موادی که برای بالا بردن چربی یا وزن در حیوانات به خوراک اضافه می‌شوند.
fattily
به صورت چرب و فاخر، اشاره به مقدار زیاد چربی یا غنای بالا.
fattiness
چربی‌داری، میزان چربی موجود در غذا یا ماده‌ای را توصیف می‌کند.
fattish
چربی‌دار، اشاره به داشتن چربی یا نرمی غیرمعمول به ویژه در افراد.
fattishness
چربی‌داری، حالتی که به چربی یا اضافه وزن اشاره دارد.
fattrels
افراد فطری، افرادی که غیرواقعی و کم‌عمق به نظر می‌رسند و ممکن است به سادگی از زندگی خود عبور کنند.
fatuate
فریب دادن یا شعف دادن کسی به وسیله یک چیز جذاب یا دیوانه کننده.
fatuism
بیماری فکری که در آن فرد به خودبزرگ‌بینی یا بی‌پایه بودن شخصیتش دچار می‌شود.
fatuity
حالت احمقانه یا نادانی که در آن فرد به وضوح چیزی را نمی‌فهمد.
fatuities
چندین بی‌خودی یا نظریات نادرست که به طور گسترده‌ای پذیرفته شده‌اند.
fatuitous
غیرمناسب و بی‌معنی، به ویژه در مکالمات یا نظرات.
fatuitousness
بی‌مناطقیت، رفتار ناشی از نادانی و تفکر سطحی.
fatuoid
بی‌معنی و کم‌ارزش؛ چیزی که اهمیت و ارزش کمی دارد.
fatuously
به صورت احمقانه و بی‌معنا.
fatuousness
حالت احمقانه و بی‌معنی بودن.
fatuus
احمقانه و نادان.
fatwood
چوبی که از درختان کاج ناشی می‌شود و دارای مقادیر زیادی صمغ و مواد قابل اشتعال است.
faucal
منطقهٔ فاوکال به ناحیه‌ای در دهان اشاره دارد که در تولید بعضی صداها و گفتار نقش دارد.
faucalize
فعل فاوکالیزه به معنای تکیه بر ناحیهٔ فاوکال در تولید صدا یا گفتار است.
faucals
فاوکال‌ها به ابعاد و ویژگی‌های بیانی اشاره دارند که در ارتباط با زبان و گفتار هستند.
fauchard
فاوچارد به نوعی سلاح با تیغه‌ی بلند و باریک اشاره دارد که به وسیلهٔ نیزه یا دسته‌ای چوبی استفاده می‌شود.
fauchards
فاوچاردها اشاره به اشکال متعدد این سلاح باستانی دارند که در تاریخ استفاده می‌شدند.
faucial
فاوکشن به ویژگی‌هایی اشاره دارد که مربوط به ناحیهٔ فاوکال در گفتار و ارتباط می‌باشد.
faucitis
فائوسیت، التهاب در ناحیه گلو که ممکن است به همراه درد و مشکل در بلع باشد.
fauconnier
فاکونی، نام یک زبان‌شناس مشهور که در زمینه معناشناسی و زبانشناسی کار کرده است.
faucre
فاکر، ماده معدنی نادر که در سنگ‌های آتشفشانی وجود دارد و اطلاعاتی درباره فرآیندهای طبیعی فراهم می‌کند.
faufel
فافل، یک نوع خوراک محلی که به دلیل طعم خاصش در فرهنگ‌های مختلف محبوب است.
faujasite
فائوجاسیت، کانی زئولیت با ویژگی‌های خاصی که در صنایع مختلف مورد استفاده قرار می‌گیرد.
fauld
فالد، زمینی که معمولاً برای چرا دام‌ها به کار می‌رود.