forewit
دانش یا معلوماتی که به فرد کمک می‌کند تا در موقعیت‌های خاص پیش‌تر از پیشرفت‌ها عمل کند.
forewonted
Forewonted به معنای چیزی است که از قبل معمول یا عادی است و به صورت طبیعی رخ می‌دهد.
foreworld
Foreworld به معنای جهانی پیشین یا گذشتۀ دور است که ممکن است با ارزش‌ها و ایده‌های بهتر همراه باشد.
foreworn
Foreworn به معنای چیزی است که قبلاً گفته شده یا تجربه شده و ممکن است تکراری باشد.
forewritten
Forewritten به معنای چیزی است که قبلاً به نوعی معین شده یا به سرنوشت نسبت داده می‌شود.
forewrought
Forewrought به معنای چیزی است که به دقت طراحی یا آماده شده است.
forfairn
Forfairn به معنای گم‌شده یا ناپدید شده، به ویژه در سفر یا جستجو.
forfalt
فراگرفتن، شکست یا توقف در یک فرایند یا عملکرد.
forfar
نام یک شهر در اسکاتلند که دارای تاریخ و فرهنگ خاص است.
forfare
یک مفهوم خاص که در بحث‌های تخصصی استفاده می‌شود.
forfars
مجموعه‌ای از رویدادها یا اعمال خاص که تأثیر قابل توجهی داشته‌اند.
forfault
شکستی در انطباق یا رعایت قوانین یا استانداردها.
forfaulture
شکست یا ناکامی در یک پروژه یا برنامه.
forfear
به معنای ترس یا هراس از یک شرایط خاص یا نتیجه‌ای ناخواسته است.
forfeitable
به معنای این است که چیزی می‌تواند از دست برود یا باطل شود.
forfeitableness
ویژگی که به موجب آن چیزی می‌تواند از دست برود یا باطل شود.
forfeiter
شخصی که دارایی یا حق خود را به دلایل قانونی یا قراردادی از دست می‌دهد.
forfex
ابزاری مشابه قیچی که معمولاً در صنایع دستی و خیاطی استفاده می‌شود.
forficate
به معنای تقسیم شدن یا دو شاخه شدن در ساختار طبیعی.
forficated
فورفیکاته، به معنی شکلی که در آن اجزاء به صورت دوشاخه‌ای تقسیم شده‌اند، به ویژه در رابطه با برگ‌ها و پوست گیاهان.
forfication
فورفیکیشن، عمل یا حالت شکافتن یا تقسیم چیزی به دو قسمت یا بیشتر.
forficiform
فورفیکیمورف به موجوداتی اطلاق می‌شود که شکل و شمایلی شبیه چنگال دارند.
forficula
فورفیکولا، یک جنس از حشراتی که به خانواده گوش‌مک‌ها تعلق دارد.
forficulate
فورفیکوله به معنی دارای خصوصیات شکافتگی و دوشاخه شدن است.
forficulidae
فورفیکولیده، یک خانواده از حشرات که شامل گونه‌هایی است که به نام گوش‌مک‌ها شناخته می‌شوند.
forfit
از دست دادن، از بین رفتن یا عدم دریافت یک حق یا فرصت به دلیل عدم انجام یک عمل الزامی.
forfouchten
خسته و ناتوان از کار، زمانی که فردی به دلیل فشارهای مداوم از بین رفته باشد.
forfoughen
خسته و فرسوده، به خصوص به دلیل کار یا فعالیت پیوسته.
forfoughten
خسته و ناتوان، به ویژه پس از مدت‌ها تلاش و کار سخت.
forgab
بخشیدن، به معنای نادیده گرفتن خطاها و ادامه دادن به زندگی.
forgainst
به معنای حمایت از یک ایده یا تصمیم.
forgat
فراموش کردن یا نادیده گرفتن چیزهایی که در گذشته اتفاق افتاده‌اند.
forgeability
سهولت و قابلیت شکل‌پذیری یک ماده تحت فشار.
forgeable
قابلیت یک ماده برای شکل‌گرفتن تحت فشار و حرارت.
forgedly
به‌طور محکم و با تاکید؛ به معنای جدیت یا وجود احساسات عمیق.
forgeful
دارای توان و تمایل به ایجاد و نوآوری؛ خلاق.
forgeman
یک فرد متخصص در شکل‌دادن فلزات و ایجاد اشکال کاربردی از آن‌ها.
forgemen
فراموشی، حالتی که در آن شخص چیزی را به خاطر نمی‌آورد.
forgetable
فراموش‌کردنی، چیزی که به راحتی می‌توان آن را فراموش کرد.
forgetfully
به طور فراموشی، حالت یا وضعیتی که در آن شخص چیزهایی را فراموش می‌کند.